ویکیگفتاورد
fawikiquote
https://fa.wikiquote.org/wiki/%D8%B5%D9%81%D8%AD%D9%87%D9%94_%D8%A7%D8%B5%D9%84%DB%8C
MediaWiki 1.39.0-wmf.22
first-letter
مدیا
ویژه
بحث
کاربر
بحث کاربر
ویکیگفتاورد
بحث ویکیگفتاورد
پرونده
بحث پرونده
مدیاویکی
بحث مدیاویکی
الگو
بحث الگو
راهنما
بحث راهنما
رده
بحث رده
TimedText
TimedText talk
پودمان
بحث پودمان
ابزار
بحث ابزار
توضیحات ابزار
بحث توضیحات ابزار
جوزف کنراد
0
11700
171211
142018
2022-07-31T16:46:22Z
ChipsBaMast
24841
+
wikitext
text/x-wiki
[[File:Joseph Conrad 1904.png|thumb|left|200px|]]
'''[[w: جوزف کنراد | جوزف کنراد]]'''، (۱۸۵۷–۱۹۲۴)، نویسندهٔ انگلیسی با اصلیت لهستانی بود.
== دارای منبع ==
* همیشه شق و رق در برابر مشکلات سینه سپر کنید تا بدین وسیله آنها را شکست دهید.
* تنها کسانی که هیچ کازی نمیکنند مرتکب اشتباه نمیشوند.
== منابع ==
<small>**ویکی گفتاورد انگلیسی</small>
== پیوند به بیرون ==
{{ویکیپدیا}}
{{ناتمام}}
[[رده:نویسندگان انگلستانی|کنراد، جوزف]]
[[رده:رماننویسان بریتانیایی]]
[[رده:اهالی بریتانیا|ک]]
[[رده:سفرنامهنویسان]]
[[رده:مقالهنویسان]]
[[رده:نویسندگان داستان کوتاه انگلستانی]]
[[رده:نویسندگان داستان کوتاه لهستانی]]
[[رده:اهالی لهستان]]
[[رده:نویسندگان نوگرا]]
5zvx2zhj5broquwumcoy16lwth0j35s
لبنان
0
12570
171213
161036
2022-08-01T01:09:40Z
CommonsDelinker
242
Removing [[:c:File:Khatem_Al_Anbiyaa_Mosque_Detail.jpg|Khatem_Al_Anbiyaa_Mosque_Detail.jpg]], it has been deleted from Commons by [[:c:User:Explicit|Explicit]] because: per [[:c:Commons:Deletion requests/Files in Category:Mohammad Al-Amin Mosque|]].
wikitext
text/x-wiki
'''[[w:لبنان|لبنان]]''' کشوری در غرب آسیا و خاورمیانه و در کرانه دریای مدیترانه، پایتخت آن [[بیروت]] است.
[[پرونده:Flag-map of Lebanon.svg|https://fa.wikiquote.org/wiki/%D9%84%D8%A8%D9%86%D8%A7%D9%86px|بیقاب|چپ]]
{{multiple image
| align = left
| direction = vertical
| header =
| width = 250
| image1 = Coat of arms of Lebanon.svg
| alt1 = Colored dice with white background
| caption1 = [[w:سرود ملی لبنان|همگی برای میهن،برای پرچم و شکوه]]
| image2 = Cedar flag.png
| alt2 = Colored dice with white background
| caption2 =
}}
{{multiple image
| align = left
| direction = vertical
| header =
| width = 250
| image1 =
| alt1 = Colored dice with white background
| caption1 = همگان میدانند که ساختار جمعیت کنونی لبنان از لحاظ تمدنی برای جهان اهمیت بسیار دارد و نشانهٔ آزاداندیشی و تسامح مسلمانان و نماد گفتوگوی عربی- اروپایی است...
| image2 = Armenian Evangelical Church.jpg
| alt2 = Colored dice with white background
| caption2 = از این رو، هیچکس نسبت به لبنان و این ثروت بزرگ انسانی کوتاهی و بیاعتنایی نمیکند [[موسی صدر]]
}}
{{multiple image
| align = left
| direction = vertical
| header =
| width = 250
| image1 = St. George's Greek-Orthodox Cathedral (Beirut).JPG
| alt1 = Colored dice with white background
| caption1 = لبنان، پیوندِ دو رود است، رود اسلامی و رودِ مسیحی،
| image2 = ChurchMosque.jpg
| alt2 = Colored dice with white background
| caption2 = و باید مرکز همیشگی گفتگوی تمدّنها باشد. [[نبیه بری]]
}}
{{multiple image
| align = left
| direction = vertical
| header =
| width = 250
| image1 = Baalbek - temple of Jupiter.jpg
| alt1 = Colored dice with white background
| caption1 =
| image2 = Roman Triumphal Arch Tyre Lebanon.jpg
| alt2 = Colored dice with white background
| caption2 =
}}
{{multiple image
| align = left
| direction = vertical
| header =
| width = 250
| image1 = 2006 Kadisha Valley.JPG
| alt1 = Colored dice with white background
| caption1 = لبنانی، سختترینِ شرقیها در طبیعتدوستی و بستگی به آن، گرایش به خوبیها و توانا بر انگاشتن آن است.~[[طه حسین]]
| image2 = Bekaa Libanon 2003.jpg
| alt2 = Colored dice with white background
| caption2 =
}}
== گفتاوردها ==
* «لبنان، در درون مرزهای خود که در قانون اساسی تعیین شده و در سطح بینالمللی به رسمیت شناخته شده است، یک میهن مقتدر، آزاد و مستقل، میهنی مصرح برای تمامی فرزندان خویش، واحد در خطِّ مردم و نهادهای خود میباشد.»
** ''قانون اساسی جمهوری لبنان، مقدمه، الف''<ref>http://ar.wikisource.org/wiki/دستور_لبنان</ref>
* «لبنان از هویّت و وابستگی عربی برخوردار است، یکی از اعضای بنیانگذار و فعال اتحادیه دولتهای عربی و به قراردادهای آن پایبند میباشید. لبنان همچنین از اعضای بنیانگذار و فعال سازمان ملل متحد است و به کنوانسیونهای آن و بیانیه جهانی حقوق بشر پایبند میباشد. دولت لبنان اصول مزبور را در کلیه زمینه و عرصهها بدون هیچ استثنایی اجرا میکند.»
** ''قانون اساسی جمهوری لبنان، مقدمه، ب''<ref>http://ar.wikisource.org/wiki/دستور_لبنان</ref>
* «لبنان جمهوری دمکراتیک و پارلمانی است که بنیاد آن بر پایه احترام به آزادیهای عمومی و در رأس آنها آزادی عقیده و مسلک و برقراری عدالت اجتماعی و برابری در حقوق و وظایف در میان کلیه اتباع، بدون هیچ تبعیض و تمایزی، استوار میباشد.»
** ''قانون اساسی جمهوری لبنان، مقدمه، ج<ref>http://ar.wikisource.org/wiki/دستور_لبنان</ref>
* «سرزمین لبنان سرزمینی یکپارچه برای تمامی مردم لبنان است و هر لبنانی حق اقامت در هر بخش از آن را در سایه حاکمیت قانون دارد. هیچگونه تبعیض بین مردم براساس تعهد خاصی یا تقسیمبندی یا افراز یا اقامت وجود ندارد.»
** ''قانون اساسی جمهوری لبنان، مقدمه، ط''<ref>http://ar.wikisource.org/wiki/دستور_لبنان</ref>
* «ما در سالهای اخیر دچار اثرات منفی غرق شدن عمیقتر در باتلاق درگیریهای فرقهای و جناحی [در لبنان] شدهایم، تا جایی که به زبان روزمره ما تبدیل شده است. اما من این منطق را رد میکنم، برای اینکه چهار میلیون شهروند لبنانی و شمار بیشتری را که در خارج زندگی میکنند به دیده یک ملت مینگرم، نه مجموع ای از فرقههایی که در یک سرزمین مشارکت دارند که به نادرست کشور خوانده میشود ... به همین دلیل ما باید از ریشه و [[فرهنگ]] شروع کنیم. ما در زندگی هر روز خود یک ملت هستیم، صرف نظر از آنکه شهروند وابسته به کلیسا یا مسجد هستیم .»
** ''[[محمد قبانی]]''<ref>http://nna-leb.gov.lb/ar/show-news/144545/</ref>
* «لبنان تنها کشوری در جهان است که مسلمانان و مسیحیان در حاکمیت مشارکت دارند و تنها کشوری در دنیای مسلمین است که سنیها و شیعیان در گرداندن این نظام در کنار مسیحیان مشارکت دارند.»
** ''[[سمیر فرنجیه]]''<ref>http://newspaper.annahar.com/article/210926-المؤتمر-الدائم-لسلام-لبنان-شق-طريقه-شخصيات-محورها-سمير-فرنجيه-ولجنة-متابعة</ref><ref>http://www.alankabout.com/articles/74530.html</ref>
* «ما از ترویج و تقویت همزیستی حرف میزنیم برای اینکه اثر مثبتی بر مردم سالاری دارد، به ویژه که ما در لبنان مدلی از مردم سالاری داریم که براساس دو اصل است، نخست با حقوق افراد ارتباط دارد و دوم در رابطه با تضمینهایی برای فعالیت گروهها میباشد»
** ''[[سمیر فرنجیه]]''<ref>http://newspaper.annahar.com/article/210926-المؤتمر-الدائم-لسلام-لبنان-شق-طريقه-شخصيات-محورها-سمير-فرنجيه-ولجنة-متابعة</ref><ref>http://www.alankabout.com/articles/74530.html</ref>
* «مردم لبنان باید به جای این که به کشورشان بیاهمیت باشند، باید به آن عشق بورزند. آنها باید به لبنان وفادار بمانند. جبران خلیل جبران که بیشتر از زمانی که در لبنان روزگار بگذراند، در بوستون اقامت داشت، یاد روزگار زیبایی بود که تا پایان عمرش در دره قادسیه گذرانده بود. لبنان در ادبیات و نقاشیهای او حضور داشت و به همین دلیل است که من فکر میکنم که حتی اگر ما به ناچار لبنان را ترک کنیم، هنوز میتوانیم به شیوه خود به وطنمان وفادار بمانیم... آنها با نگارش و تاباندن نور بر اهمیت، ویژگیهای خاص و منحصر به فرد لبنان و اهمیت حفظ میراث تاریخی، فرهنگی و ارزش تمدن آن میتوانند نقش ایفا کنند.»
** ''[[اسکندر نجار]]''<ref>http://al-shorfa.com/ar/articles/meii/features/2015/01/19/feature-02?change_locale=true</ref>
* «درست است که لبنان از نظر مساحت جغرافیایی کوچک است و جمعیت اندکی دارد، اما اهمیت تاریخی و فرهنگی و دستاوردهای مردم آن، چه در داخل و چه در خارج از کشور از مساحت جغرافیایی آن اهمیت بیشتری دارند.»
** ''[[اسکندر نجار]]''<ref>http://al-shorfa.com/ar/articles/meii/features/2015/01/19/feature-02?change_locale=true</ref>
* «به رغم [[آزادی]] که از آن برخورداریم، تحت تأثیر فشارهای اجتماعی مانند سنتها، هنجارها، بزرگ شدن و مذهب قرار داریم».
** ''[[نادین لبکی]]''<ref>http://mawtani.al-shorfa.com/ar/articles/iii/features/entertainment/2011/02/15/feature-04?change_locale=true</ref>
* «لبنان همواره الگویی برای همزیستی مسالمت آمیز اقوام و مذاهب بوده است که باید تلاش کرد این موضوع تقویت شود.»
** ''[[حسن روحانی]]''<ref>http://www.rouhani.ir/event.php?event_id=674</ref>
* «ما درصدد فراهم کردن شرایط همزیستی در لبنان و برقراری آزادی هستیم اما کسانی که قصد دارند روابط لبنان را با جهان عرب و [[دنیا]] مخدوش کنند به کشتار متوسل میشوند... ما از حق شهدای خودمان نمیگذریم و جنایتکاران نمیتوانند با انتشار دروغ و فریبکاری به [[زندگی]] خود ادامه دهند، آنها به سوی نابودی میروند و ما تصمیم گرفتهایم که هرگز نترسیم و عقبنشینی نکینم، ما تصمیم گرفتهایم با آنان مقابله کنیم و به همراه ملت لبنان مقاومت دموکراتیک مسالمت آمیز را ادامه دهیم.»
** ''[[فؤاد سنیوره]]'' در مجلس لبنان، در مراسم تشییع جنازه «محمد شطح»، ۰۸/۱۰/۱۳۹۲،<ref>http://www.fuadsiniora.com/</ref>
* «حاکمیت ملّی، امنیت و ثبات لبنان، وظیفة پاسداری از انقلاب [[فلسطین]]، ایمان، همزیستی، یکپارچگی میان شهروندان یک کشور به رغم وجود فرقههای گوناگون، ضرورت برقراری عدالت اجتماعی و مساوات میان همة شهروندان، حفظ میهن از خطرهای وجود محرومیتهای سیاسی و اجتماعی و معنوی، آگاهی از خطرهای ناشی از تبعیض میان گروههای مردمی، همهٔ این موارد، اصولی است که کشور بر پایهٔ آنها استوار است و برخاسته از باور لبنانیان در طول تاریخ است.»
** ''[[سید موسی صدر]]''<ref>http://www.imam-sadr.com/اندیشه/نمایش-اندیشه/tabid/108/ArticleId/9662/بیانیهٔ-اعتصاب-غذا--خاك-وطن-را-آلوده-كردند،-پس-به-خانهٔ-خدا-پناه-آوردم-.aspx</ref>
* «همگان میدانند که ساختار جمعیت کنونی لبنان از لحاظ تمدنی برای جهان اهمیت بسیار دارد و نشانهٔ آزاداندیشی و تسامح مسلمانان و نماد گفتوگوی عربی- اروپایی است؛ از این رو، هیچکس نسبت به لبنان و این ثروت بزرگ انسانی کوتاهی و بیاعتنایی نمیکند.»
** ''[[سید موسی صدر]]''<ref>http://www.imam-sadr.com/اندیشه/نمایش-اندیشه/tabid/108/ArticleId/9662/بیانیهٔ-اعتصاب-غذا--خاك-وطن-را-آلوده-كردند،-پس-به-خانهٔ-خدا-پناه-آوردم-.aspx</ref>
* «در لبنان [[سیاست]] به جای آنکه وسیله باشد هدف شده است؛ به طوری که افراد و گروهها و رهبران با بهرهجویی از آن زندگی میکنند. این خطمشی عامل همة حوادثی است که در برابر چشمان ما رخ میدهد و از حد انتظار و طاقت فراتر رفته است؛ به گونهای که هر انسانی دردمندانه میپرسد: «آیا این همان لبنان است؟». سیاست در لبنان یعنی عامل محرومیت؛ یعنی روی برتافتن از حقایق؛ یعنی به تعویق انداختن چارهٔ کار و فراهم کردن زمینهٔ مناسب برای بحرانها؛ و متأسفانه هنوز بدون هیچ رحم و توجهی به بازیگری میپردازد و سازش میکند تا بیگناهانی دیگر قربانی شوند و مناطقی دیگر ویران گردد و زندگی عمومی از حرکت بایستد. مهم این است که بازیگری موفقیتآمیز باشد و معاملهها و سازشها کارساز شود.»
** ''[[سید موسی صدر]]''<ref>http://www.imam-sadr.com/اندیشه/نمایش-اندیشه/tabid/108/ArticleId/9662/بیانیهٔ-اعتصاب-غذا--خاك-وطن-را-آلوده-كردند،-پس-به-خانهٔ-خدا-پناه-آوردم-.aspx</ref>
* «لبنان همین است که دلش را به روی [[علم]] و تشکیلات و ارشاد دینی تمام فرقههای خود گشوده است. لبنانْ و ملت بزرگش پشت این پدیده قرار دارند، زیرا فضیلت در فضایی مناسب رشد میکند و میبالد و شمار علما و تولیداتشان در چنین کشوری فزونی میگیرد.»
** ''[[سید موسی صدر]]''<ref>http://www.imam-sadr.com/اندیشه/نمایش-اندیشه/tabid/108/ArticleId/4314/فرق،-دریچه-های-تمدن-.aspx</ref>
* «وجود [[اسرائیل]] در منطقه و اهدافی که تعقیب میکند، خطر بسیار بزرگی برای ماست؛ برای شمال و جنوب ما، برای سرزمین و ملت ما، برای ارزشها و فرهنگ ما، برای اقتصاد و سیاست ما. [[اسرائیل]] هم امروز برای ما ایجاد خطر کرده و هم در آینده ایجاد خطر خواهد کرد. این خطر سرتاسر منطقه و تاریخ و جغرافیا و مردم لبنان را تهدید میکند. این اصول نیازی به اثبات ندارند، مگر برای کسی که از ماهیت اسرائیل بیاطلاع است، یا خود را به نادانی میزند.»
** ''[[سید موسی صدر]]''<ref>http://www.imam-sadr.com/اندیشه/نمایش-اندیشه/tabid/108/ArticleId/4312/اصالت-ميهن-دوستى.aspx</ref>
* «ما در لبنان از دهها سال پیش در این میهن زندگی میکنیم. همه یا برخی از ما هنوز احساس صادقانه هموطن بودن را نچشیدهایم. بیشتر ما در همه کارهایمان فرقهگرا هستیم. معمولاً از مقامات رسمی مثل نماینده و [[وزیر]] و رئیس منافع شخصی خود را میخواهیم و از آنان میخواهیم که تنها مصالح خاص ما را مد نظر داشته باشند. من وجودِ [[ظالم]] و [[مظلوم]] را نفی نمیکنم، اما نمیخواهم مظلوم به ظالم و ظالم به مظلوم تبدیل شود.»
** ''[[سید موسی صدر]]''<ref>http://www.imam-sadr.com/اندیشه/نمایش-اندیشه/tabid/108/ArticleId/4305/درباره-فرقه-گرايى.aspx</ref>
* «اگر در جغرافیای جهان، کشوری مانند لبنان با این ویژگیها (ادیان، طوایف، احزاب و اندیشههای گوناگون) وجود نمیداشت، مصلحت شیعه ایجاب میکرد که چنین سرزمینی را تأسیس میکردیم.»
** ''[[سید موسی صدر]]''<ref>http://www.bayynat.ir/index/?state=rl&id=964&sw=لبنان</ref>
* «نمیشود از [[آزادی]] حرف زد، حال آنکه هرکس با هر مقامی و هر درجهای حتی اگر علامه باشد، برای مثال نتواند در کشوری مانند لبنان برای خود شغلی پیدا کند، مگر اینکه وابسته به طایفهای باشد. این فقط لبنان نیست، همه اعراب اینطورند. همه در یک دایره بسته دور میزنند. ما همیشه عمرمان را صرف تغییر نظامها کردهایم؛ گفتیم فلان وزیر را برداریم و به جای او فلان وزیر را بگذاریم. اما اینها هیچ چیزی را تغییر نداده است.»
** ''[[آدونیس]]''<ref>http://assafir.com/Article/426167</ref>
* «در لبنان دوگانگی مضافعی میان ده و شهر، میان بخش کوهستانی و نوار ساحلی وجود دارد. دوگانگیای که به نحو شگفتانگیزی خودش را در میان ما [مهاجران از روستا به شهر] نشان میدهد...»
** ''[[امین معلوف]]''<small>در مصاحبه با، اِگی وُلرانی (Egi Vollerrani)، در ۲۳ ژوئن ۲۰۱۱</small>
* «در لبنان فاصلههای عینی همیشه ناچیزند، اما فاصلههای حقیقی، فاصلههای درونی، بسیار چشمگیرند. گاهی از یک دره به درة دیگر، احساس میکنی از اقیانوس عبور کردهای!»
** ''[[امین معلوف]]'' <small>در مصاحبه با، اِگی وُلرانی (Egi Vollerrani)، در ۲۳ ژوئن ۲۰۱۱</small>
* «به منظور برقرای عدالت پایا در لبنان ما نیاز به ایجاد امنیت در مناطق اطراف لبنان داریم. ما چطور میتوانیم با توجه به شرایط موجود در منطقه و درگیریهای سوریه در امان باشیم؟»
** ''[[جبران باسیل]]''<ref>http://www.sharqparsi.com/2014/06/article18855</ref>
* «ما میخواهیم تمام شرایط لازم و ضروری را برای استخراج درست به وجود آوریم تا این نفت سرمایه لبنان باشد و آینده این کشور را بسازد، نه اینکه در نتیجه مدیریتی ضعیف باعث شرمساری و مصیبت ما شود».
** ''[[جبران باسیل]]''<ref>http://www.sharqparsi.com/2014/06/article18855</ref>
* «یک عامل مهم رسیدن به صلح این است که جوامع موفق باشند. وقتی کشوری در فقر زندگی کند، تروریسم به وجود میآید؛ بنابراین عواملی وجود دارد که بتواند به ما در راه رسیدن به صلح و ثبات کمک کند».
** ''[[جبران باسیل]]''<ref>http://www.sharqparsi.com/2014/06/article18855</ref>
* «اصلاً در لبنان زندانی سیاسی مفهومی ندارد. هیچیک از کشورهای منطقه به جز لبنان آزادی ندارند و کشورهای منطقه به دلیل فقدان آزادی بزرگترین ضربه را میخورند.»
** ''[[حسین الحسینی]]''<ref>http://www.imam-sadr.com/اخبار/نمایش-اخبار/tabid/99/ArticleId/1025/گفتوگو-با-حسين-الحسيني-رئيس-سابق-مجلس-لبنان؛-ديپلماسي-تدبير-و-آرامش-.aspx</ref>
* «لبنان بدون آزادی معنا نمیدهد. لبنان مهد دموکراسی و آزادی است. لبنان تنها کشور منطقه است که آزادی خود را از حاکمان نگرفته، بلکه از سال ۱۸۶۴ میلادی این آزادی را دارد.»
** ''[[حسین الحسینی]]''<ref>http://www.imam-sadr.com/اخبار/نمایش-اخبار/tabid/99/ArticleId/1025/گفتوگو-با-حسين-الحسيني-رئيس-سابق-مجلس-لبنان؛-ديپلماسي-تدبير-و-آرامش-.aspx</ref>
* «[[اسرائیل]] نمیتواند همزیستی مسالمت آمیز طوایف مختلف لبنانی را تحمل کند؛ چرا که خود درصدد ایجاد دولتی نژادی و عنصری در سرزمینهای اشغالی است.»
** ''[[حسین الحسینی]]''<ref>http://isna.ir/fa/news/93082211232/دیدار-سفیر-ایران-با-رییس-سابق-پارلمان-لبنان</ref>
* «ل'''بنان، پیوندِ دو رود است، رود اسلامی و رودِ مسیحی، و باید مرکز همیشگی گفتگوی تمدّنها باشد.'''»
** ''[[نبیه بری]]''<ref>http://www.nabihberry.com/الرئيس-بري-العرب-بحاجة-لقانون-لالغاء-ا-2/</ref>
* «از هنگامی که [[ایران]] تصمیم گرفت انقلابش را به لبنان صادر کند که به صورت متوالی خوراک تفرقه و درگیری داخلی را به لبنانیها تقدیم میکند، پیش از اینکه به زیان سایر گروههای لبنانی تمام شود، به شیعیان برخورد کرد که در دهه هشتاد قرن گذشته به نبرد بین برادران جنبش آمل و حزبالله معروف شد.»
** ''[[سعد حریری]]''<ref>http://assafir.com/Article/430579/Archive</ref>
* «لبنانیها به سادگی راضی نمیشوند که جزئی از امپراتوری ایرانی یا جبههای از جبهههای [[قاسم سلیمانی]] شوند.»
** ''[[سعد حریری]]''<ref>http://www.alraimedia.com/Articles.aspx?id=571472</ref>
* «ما ملتی یکپارچه هستیم که یک از یک فرهنگ و یک اراده و یک آینده برخورداریم و شهروندی پایه و اساس تعاملات ما به شمار میآید.»
** ''[[عبداللطیف دریان]]''<ref>http://assafir.com/Article/431558/Archive</ref>
* «لبنان ارزشی ندارد اگر یک رنگ شود، نه یک رنگ در [[سیاست]] و نه در [[دین]] و نه در [[مذهب]]. ارزش لبنان در [[آزادی]] است و در این است که هر انسان در اظهار و بیان آزاد است بی آنکه دیگری را بیازارد.»
** ''[[بهیه حریری]]''<ref>http://www.elnashra.com/news/show/734512/بهية-الحريري-الحوار-الذي-يؤدي-الى-السلام-ولا-يكون-</ref>
* «این وطن چیزی نیست جز خانوادهای واحد که - <small>چنانکه حضرتعالی بیان کردید</small> - ایمان به خدای یگانه و پروردگارِ وصفناپذیر و تعریفناپذیر آن را وحدت بخشیده است. عامل دیگری که به این وطن وحدت و یکپارچگی بخشیده است، ایمان به ارزشهای معنوی است که بهترین بنیان این وطن بهویژه در این دوره حساس است که بیش از هر زمان دیگر بر ما ایجاب میکند صفوف خود را در برابر خطرهایی که لبنان را تهدید میکند، بههم پیوسته و نیروهای پراکندهمان را یکپارچه کنیم.»
** ''[[شارل حلو]]''<ref>http://www.imam-sadr.com/اندیشه/نمایش-اندیشه/tabid/108/ArticleId/4314/فرق،-دریچه-های-تمدن-.aspx</ref>
* «مرد عادل مانند درخت نخل شکوفا میشود و مانند [[سرو لبنان]] رشد میکند.»
** ''[[انجیل]]'':مزامیر:فصل ۲: ۹۲
* «ای لبنان درهای خود را باز کن تا آتش، سروهای آزاد تو را بسوزاند.»
** ''[[انجیل]]'':زکریا:فصل ۱۱:۱
* آنکه میخواهد لبنانیِ راستین را بشناسد باید به روستاهای زیبایش که در کوهپایهها پراکنده شده، بهشتاب درشود و در پیچوخم درههایی با بلندای دوهزار متر از دریاکنار. اما شهرهای ساحلی لبنان، دریایش را آنگونه نمایان نمیسازد که چشمههای بلوریِ روان از سینة کوههایش. در آن روستاها، سرشتِ لبنانی در راستترین معنیها و دیدهها آشکار میشود..»
** ''[[میخائیل نعیمه]]''، <small>المجموعة الکاملة، دارالعلم للملایین، بیروت، ۱۹۷۸، المجلد الخامس، ص۶۰۳–۴</small>
* «بهراستی این دردناک است که لبنان بهزیباییاش بنازد، سپس فرزندانش آن زیبایی را بهدستان خود ویران سازند. آیا کسی شک دارد که گنجشک، سرمایة بنیادی در زیبابی لبنان است؟ سودِ درخت چیست اگر گنجشکی بر شاخهای از شاخههایش آواز درندهد یا در گوشهای از گوشههایش لانهای نسازد؟.»
** ''[[میخائیل نعیمه]]''، <small>المجموعة الکاملة، دارالعلم للملایین، بیروت، ۱۹۷۸، المجلد الخامس، ص۳۸۹</small>
* کسی که روستای لبنانی را نمیشناسد، لبنان را نمیشناسند؛ و کسی که نمیداند مردم چه چیزهایی در شهرها و روستاهایش دستیوار میسازند، ملت لبنان را نمیشناسد..»
** ''[[میخائیل نعیمه]]''، <small>المجموعة الکاملة، دارالعلم للملایین، بیروت، ۱۹۷۸، المجلد الثامن، ص۱۹۰</small>
* «'''لبنانی، سختترینِ شرقیها در طبیعتدوستی و بستگی به آن، گرایش به خوبیها و توانا بر انگاشتن آن است'''.»
** ''[[طه حسین]]''، <small>بَین بَین، دارالعلم للملایین، ۱۹۸۸، ص۱۱۶</small>
* «ما بخشی از [[جهان عرب]] هستیم، و اجازه نخواهیم داد [[حزب الله]]، دولت لبنان را کنترل کند».
** ''[[اشرف ریفی]]''<ref>http://persian.aawsat.com/2016/02/article27753</ref>
* «لبنان هیچ گاه از همبستگی عربی بیرون نبوده، و هر کوتاهی یا اشتباهی به این معنا نیست که هر چه اتفاق افتاده درست است. کشورهای خلیج و به خصوص عربستان سعودی هیچ گاه در مورد لبنان کوتاهی نکردند به همین دلیل ما نباید این گونه پاسخ دهیم و همان گونه که در قانون اساسی ما تصریح شده، انسجام با جهان عرب را بیان می کنیم».
** ''[[تمام سلام]]''<ref>http://persian.aawsat.com/2016/02/article27753</ref>
* «در [[لبنان]]، دین و ادب و فرهنگ و هنر و سیاست، تابلویی زیبا و خیره کننده را پیش روی چشم بشر میگذارد. درخشش گوهر شب تاب لبنان، چشم شب اندیشان را میآزارد و آنان را وامیدارد تا با سنگ تجاوز و اشغال، این گوهر گرانبها را بشکنند؛ غافل از این که ماندگاری لبنان و زندگی سرافرازانهٔ لبنانی را ایمانهای استوار، قلبهایی که به عشق خدا و زندگی میتپد و جانهای تشنهای که جز از آبشخور مردم سالاری، عدالتخواهی و مقاومت سیراب نمیشود، تضمین کرده است. لبنان زنده و پایدار است؛ زیرا لبنانی بیدار و ماندگار است.»
* «من وقتی به گفتوگوی تمدنها و فرهنگها میاندیشیدم و اندیشم، مصداق بارز آن را در لبنان مییافتم و مییابم و وقتی آزادی و مدارا را مایه حیات هر ملتی میدانستم و میدانم، تجلی آشکار آن را در لبنان میدیدم و میبینم. لبنان نمونه پیروزی گفتوگوست در میانهٔ گرایشها و اندیشههای مختلف و نشانهٔ پیروزی نهایی منطق گفتوگو و مردم سالاری است بر جنگ و خودکامگی.»
* «لبنان سرزمین سربلند پایداری در جهان امروز است؛ رمز بقا و وحدت لبنان نیز در همین پایداری است. همه لبنان در برابر شیوههای اسراییل متجاوز ایستاد و مقاومت مشروع همهٔ گروهها و طوایف، پیروزی را از آن همه ملت کرد. جهان این مقاومت جوانمردانه را ستود و ما نیز هم چنان، این پایداری بزرگ را میستاییم. حمایت ما از تمام لبنان است، نه از یک مذهب و گروه و طایفه خاص. حمایت ما از آزادی و استقلالی است که یک ملت متحدا در پی آن بوده و هست. ما از حق مسلم مردم لبنان برای دفاع از تمامیت کشور و تأمین امنیت سرزمینشان دفاع کردهایم و میکنیم، چنانکه جهان دفاع کرده است و میکند.»
* «مردم لبنان همواره قدرت انتخاب داشتهاند و دارند و احزاب و گروهها و طوایف لبنانی نیز در راه پایداری، همیشه مستقل و متکی به خود بودهاند. هیچ حزب و گروهی که در میان مردم لبنان معتبر و محترم است را نمیتوان با اتهام و تهدید از صحنه خارج کرد. مردم داور اصلی و تعیین کننده جایگاه و پایگاه احزاب و گروههای سیاسی هر کشورند. لبنان سرفراز به رغم همه رنجهایی که برده است، سرزمین نابردباری، خشونت و تروریسم نیست؛ بلکه مهد مدارا صلح و آزادی است.»
** ''[[محمد خاتمی]]'' ''۱۳ مه ۲۰۰۳/ ۲۳ اردیبهشت ۱۳۸۲'' [http://www.isna.ir/news/8202-09348/رييس-جمهور-در-اجتماع-مردم-بيروت-راه-تحقق-صلح-در-خاورميانه-برگرداندن منبع]
== درباره ==
* «'''پرچم''' [[پرونده:Flag of Lebanon.svg|30px|بیقاب]]: «رنگهای قرمز و سفید موجود در پرچم لبنان یادگاری از قیمومیت فرانسه بر سرزمین لبنان بهشمار میآید که لبنان در آن زمان، پرچم فرانسه را برمیافراشت [[پرونده:Flag of Lebanon during French Mandate (1920-1943) 3.svg|30px|بیقاب]]. در وسط رنگ سفید یک درخت سدر دیده میشود[[پرونده:Cedar_flag.svg|30px|بیقاب]] که گفته میشود این درخت از زمان پادشاهی حضرت سلیمان در این سرزمین میروید. تصویر این درخت در سال ۱۹۴۳ به پرچم لبنان افزوده شد [[پرونده:Flag_of_Lebanon_during_French_Mandate_(1920-1943).svg|30px|بیقاب]]:.»
** ''رسول خیراندیش'' <small>در اثرش چاپ ۱۳۷۰/ ۱۹۹۱م</small><ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی=خیراندیش|نام=رسول|نام خانوادگی۲ =شایان|نام۲=سیاوش|عنوان =ریشهیابی نام و پرچم کشورها|سال=تابستان ۱۳۷۰| ناشر=انتشارات کویر|صفحه=ص۱۹۶}}</ref>
== وابسته ==
* [[جنگ لبنان (۲۰۰۶)]]
* [[سرو لبنان]]
== منابع ==
{{پانویس}}
{{کشورهای آسیا}}
[[رده:کشورها|لبنان]]
[[رده:آسیا|لبنان]]
[[رده:لبنان|*]]
awom00ck9beucuc3dgfipuy49zhuppq
احمد کسروی
0
12870
171207
171203
2022-07-31T12:18:29Z
Azade10
26483
wikitext
text/x-wiki
'''[[w:احمد کسروی|احمد کسروی]]''' (۱۸۹۰–۱۹۴۶) تاریخنگار، زبانشناس، پژوهشگر، حقوقدان و اندیشمند [[ایرانی]].
== گفتاوردها ==
* «تمامِ ایرانیانی که اندکی آگاهی دارند، از عقب ماندگی کشور - به ویژه افول [[ایران]] از یک امپراتوری بزرگ و قدرتمند به دولتی ضعیف و کوچک - نگران شدهاند. ریشهٔ انحطاط در کجاست؟ در اوایل قرن، روشنفکران میتوانستند ادعا کنند که مقصّرِ اصلی، مستبدینی بودند که نفعی پنهانی در بی سوادی و جهلِ مردمِ کشور داشتند. امّا در حقیقت بیست سال پس از حکومت مشروطه ما نمیتوانیم همان پاسخ را بدهیم. اکنون میدانیم که تقصیر اصلی نه بر گردنِ فرمانروایان بلکه فرمانبرداران است. آری، علّتِ اصلی توسعه نیافتگی در ایران و شاید در بیشتر کشورهای شرقی، تفرقه و اختلاف میانِ توده هاست.»
** <small>در «علل اصلی عقب ماندگی»، روزنامهٔ پرچم، ۷/۲/۱۳۲۱</small>
* «امروز یکی از گرفتاریهای ایران، بلکه بدترین گرفتاری او، پراکندگی ایرانیان است. مردمی که دارای سرزمینی مشترک میباشند و در حیطهٔ یک دولت [[زندگی]] میکنند، نباید به فرقههای رقیب تقسیم شوند. ایرانِ امروز به این بدبختی گرفتار است و اگر این حال دیر پاید، [[خدا]] میداند ایرانیان چه مشت سختی را از دست روزگار خواهند خورد.»
** <small>در «اسلام و ایران»، ''پیمان''، ۱۲/۱۱/۱۳۱۲، سال بیستم، ص ۲۷۷ و ۳۸۰</small>
* «بدانید ای برادران: آنچه یک توده را نابود سازد اندیشههای بیهوده و پراکندهاست. اندیشههای بیهوده و پراکنده از یکسو مردم را از هم پراکند و توده را از نیرو اندازد و از یکسو دلها را بخود واداشته از پرداختن بکار و زندگی دور سازد. کسانی را اینها خرد مینمایند. ولی گرفتاری بس بزرگی میباشد.»
** <small>در «راه رستگاری»، گفتار بیست و چهارم</small> 1316
* «اگر راستی را خواهیم این علمای نجف و دو سید و کسان دیگر از علما که پافشاری در مشروطهخواهی مینمودند، معنی درست مشروطه و نتیجه رواج قانونهای اروپایی را نمیدانستند، و از ناسازگاری بسیار آشکار که میانه مشروطه و کیش شیعهاست آگاهی درست نمیداشتند، مردان غیرتمند از یکسو پریشانی ایران و ناتوانی دولت را دیده و چارهای برای آن جز بودن مشروطه و مجلس نمیدیدند و با پافشاری بسیار به هواداری از آن میکوشیدند، و از یکسو خود در بند کیش بوده چشمپوشی از آن نمیتوانستند. در میان این دو درمیماندند.»
** <small>در «تاریخ مشروطه ایران»، تهران، چاپ سیزدهم، ۱۳۳۰، ص ۲۸۷</small>
* «ای ایرانیان ما شما را بنام خدا، بنام میهن، بنام شرافت و ناموس و بنام بزرگی و آقایی میخوانیم. بیایید دست برادری و همکاری بهم دهیم تا کشور خود را از این بردگی و بیچارگی رهایی بخشیم. این بار سنگین را جز با یاری و همدستی نمیتوان برداشت. همان گونه که برای هستی خود نیاز به غذا داریم برای توده و کشور خویش نیز نیازمند یک راه خدایی میباشیم. ما پاکدینان آن راه را پیروی میکنیم، گفتههای ما ادعا نیست بخوانید و بیندیشید و خرد را داور گردانید آنگاه بسوی ما شتابید و با ما پیمان همدستی بندید.»
** <small>احمد کسروی</small> روزنامه پرچم
* «درد بزرگ ایرانیان ندانستن حقایق زندگانیست. چون حقایق را نمیدانند از هم پراکندهاند، در کارها سستند، بکشور خود علاقه کم دارند، در برابر حوادث تنها بگله و ناله بس میکنند و در کوشش به تقلیدهای صوری که از اروپاییان مینمایند امید میبندند، هر کسی خود را راهنما میشمارد، هر کسی پیشنهادها میکند. اینها همه نفهمیدن معنی زندگانیست.»
** <small>(پرچم روزانه ش۵۰، احمد کسروی) کتاب «حقایق زندگی»</small>
* «نخست کشور است و پس از آن مسلک و اندیشه»
** ''(پرچم روزانه ش ۶۱)۱۳۲۱
* «ما یک چیزی در ایرانیان میبینیم که همان دلیلست که بسیار نادانند. اینان از یکسو همیشه از حال بدبختی خود گله میکنند، و از یکسو میخواهند بهیچ چیزی از آنچه امروز هست دست زده نشود: کیشها همچنان بماند، دیوانهای شاعران در رواج خود باشد، صوفیگری بماند، خراباتیگری بماند، مادیگری بماند ـ همه چیز بماند و نیک هم گردند. در اینجاست که باید گفت: اینان چشم دارند و نمیبینند، گوش دارند و نمیشنوند، و مغز دارند و نمیفهمند.»
** <small>(پرچم نیمهماهه ص۳۳۳)۱۳۲۲</small>
* «از چیزهایی که در ایران باید بود بزرگ شدن دیهها و کوچک گردیدن شهرهاست. ما اگر بخواهیم از یکسو بکشاورزی رواج دهیم و از زمین و آب و هوا و آفتاب سود جوییم، و از یکسو در شهرها جلو مفتخوریها را بگیریم و بدینسان سامانی بزندگانی این توده دهیم، باید همهٔ بیکاران و بیهودهکاران را از شهرها بیرون گردانیده بدیهها فرستیم که هر کدام تکهای از زمین را بگیرند و بکارند. راه همینست. چیزی که هست این کار بآسانی نتواند بود و به یک زمینهای نیازمند است. … باید در دیهها زمینهٔ زندگانی آماده گردد. باین معنی دبستانها برای بچگان، و پزشک و داروخانه و بیمارستان برای بیماران، و دادگاه برای دادخواهان برپا باشد، و تلفن و برق و راههای اتومبیلرو آماده گردد. گذشته از همهٔ اینها باید آمیغها[=حقایق] در دلها جای گیرد و ارج کشاورزی دانسته گردد، و این نباشد که درسخواندگان و کسان آبرومند کشاورزی را بخود نپسندند یا از دیهنشینی سر باززنند. باید زندگانی بمعنی راستش در پیشگاه اندیشهها جلوهگر گردد و این نادانیهای تیره که مغزها را پر گردانیده از میان رود. اگر این زمینه آماده گردد بسیاری از مردم خود با دلخواه و آرزو رو بسوی دیهها آورند که یک زندگانی خوشتر و آرامتری را پیش گیرند.»
**<small> (کار و پیشه و پول، ص۳۷ از ۵۱)۱۳۲۳</small>
* «بسیاری از ایرانیان این سخنانی را که ما دربارهٔ «دارایی» و آب و خاک و میهنپرستی نوشتیم خوانده چنین خواهند گفت: «ما اینها را میدانستیم». اینان «دانستن» را همان شنیدن و بیاد سپردن میشمارند. ولی این دانستن نیست. «دانستن» آنست که یکی یک موضوعی را نیک بفهمد و با دلیل آن را تصدیق کند و بروی آن پافشاری نماید و اگر سخنی را بضد آن شنید با دلیل رد کند و پس از همه آن را بکار بندد و رفتارش از روی آن باشد. دانستن این را میگویند، و ما نیز این گونه دانستن را میخواهیم. ما میخواهیم ایرانیان این سخنان را نیک بفهمند و نیک بیندیشند و باور کنند و هرگونه اندیشههای ضد آن که در دل دارند بیرون کنند. میخواهیم این را باور کنند که این سرزمین که خدا بایشان داده سرچشمهٔ زندگانی خودشان و فرزندانشان میباشد و اینست باید آن را گرامی شمارند و قدرش دانند و بنگهداریش کوشند. میخواهیم این را باور کنند که اگر نکوشند این سرزمین از دستشان خواهد رفت و همگی به زیردستی و بندگی خواهند افتاد و پراکنده و خوار و بیچاره خواهند گردید. میخواهیم اینها را نیک بفهمند و باور کنند و بکار بندند، آن وقت آن سخنان بیهودهای را که از بدآموزیهای مادیگران یا از گفتههای بیپای شاعران یا از فریبکاریهای ملایان و دیگران شنیدهاند و با این اندیشهها نمیسازد از دل بیرون کنند.»
** ''(پرچم روزانه شمارهٔ ۵۶)۱۳۲۱''
* «در هزاروسیصد سال پیش از این، کشاکشهایی دربارهٔ خلافت رخ داده و هرچه بوده پایان یافته و گذشته، امروز از گفتگوی آنچه سودی تواند بود؟. اینها نه تنها دین نیست، خود بیدینیست. راستی را دین برای آنست که مردمان چندان بیخرد و نافهم نگردند که زندگانی خود را رها کنند و بداستانهای هزاروسیصد سال پیش پردازند و درمیان مردگان کشاکش اندازند. کسانی که اینها را از دین میشمارند معنی دین را ندانستهاند. دین شناختن معنی جهان و زندگانی و زیستن بآیین خرد است. دین آنست که امروز ایرانیان بدانند که این سرزمینی که خدا بایشان داده چگونه آباد گردانند و از آن سود جویند و همگی باهم آسوده زیند و خاندانهایی به بینوایی نیفتند و کسانی گرسنه نمانند و دیهی ویرانه نماند و زمینی بیبهره نباشد.»
** <small>(پرچم نیمهماهه ص۱۰۶ و ۱۰۷)۱۳۲۲</small>
* «بدی در جهان تنها جنگ نیست. بدیهای بدتری میبوده و میباشد. این بدتر از جنگست که مردمی مردگان هیچکارهای را گردانندگان جهان دانند و بروی گورهای آنان گنبدها افرازند و از صدها فرسنگ راه بزیارت آنها روند. بدتر از جنگست که مردمی از آیین گردش جهان ناآگاه باشند و بگرفتاریهای خود چاره از «دعا» خواهند. بدتر از جنگست که گروهی بنام درویشی بکار و پیشهای نپردازند و جهان را خوار دارند و با تنهای درست و گردن کلفت بگدایی و مفتخوری پردازند. بدتر از جنگست که از میان مردمی، شاعران یاوهگویی برخیزند و آشکاره سخن از جبریگری زده مردم را به تنبلی و سستی وادارند. این نادانیها و مانندهای اینها در ایران و کشورهای شرقی رواج میداشته و جمال مبارکِ شما آن فهم و دانش نداشته که به اینها پردازد و مردم را از گمراهی بیرون آورد. بهاء به این نادانیها نپرداخته بماند، که خود نادانیهایی بآنها افزوده. بجای برانداختن گنبدها، خود چند گنبدی بلند گردانیده. بجای نابود گردانیدن دعاها، خود دعاهایی ساخته و بدست مردم داده. این بدترین بدیهاست که مرد درماندهای همچون بهاء بدعوای خدایی برخیزد و یک دسته چندان پستاندیشه و نافهم باشند که بچنان دعوایی گردن گزارند. آنچه شرقیان را بخواری و پستی کشانیده و بزیر یوغ غربیان انداخته، پابستگی به این گمراهیها و نادانیهاست. بهاء اگر آن بودی که نیکی جهان خواهد، بایستی به اینها پردازد و نبرد سختی آغازد. نه آنکه اینها را همه بگزارد و چند سخنی پا در هوا ـ از حرام کردن جنگ و دستور دادن به یکی شدن دینها ـ سراید و گردن فرازد.»
** ''(بهائیگری، گفتار دوم)۱۳۲۲''
*«در این کشور یا زندگانی دمکراسی یا کیش شیعی، یا سررشتهداری توده[=حکومت ملی] یا حکومت ملایان، یا آن یا این، هر دو در یکجا نتواند بود.
ایرانیان یا باید شیعه باشند و به آموزاکهای [تعلیمات] شیعیگری راه روند و مشروطه را رها کنند، یا هوادار مشروطه بوده بکیش شیعی (و همچنین بدیگر کیشها) چاره اندیشند.»
** ''(دولت بما پاسخ دهد، ص ۲۰)۱۳۲۳''
*«نادانی ملایان در این زمینه[معنی دین] بآن سادگی که پنداشته میشود نیست. همین نادانی دلیل روشنی به بیدینی ایشانست؛ زیرا دین برای شناختن آیین خدا و زیستن از روی آن آیین میباشد. راستی را دین برای اینست که مردمان جهان و زندگی را نیک شناسند و به هر کار از راهش درآیند. برای اینست که بجای درمان بجادو و دعا نپردازند. پس دعا خواندن و دعا نوشتن بجای درمان، و آن را چاره پنداشتن خود بیدینیست، و شما میبینید که ملایان همین را از دین میشمارند.»
** ''(پندارها، گفتار دوم)۱۳۲۲''
*«میشنویم کسانی در تبریز و دیگر جاها میگویند: فلان آخوند یا بَهمان پیشنماز گفته پرچم نخوانید و بآن روزنامه کمک نکنید. میگویم اگر میخواهید بسخنان ملایان گوش دهید یکبارگی چشم از زندگی پوشیده مرگ خود و فرزندانتان را بدیده گیرید.»
** ''(پرچم روزانه شماره ۲۳۱)۱۳۲۱''
*«بدانید ای ایرانیان! شما را پراکندگی بیچاره و درمانده گردانیده.
. . .
بدانید ای ایرانیان! از کوششهای تنها به تنها نتیجه بدست نیاید. از تدبیرهایی که هر کس تنها برای رهایی خود کند سودی نباشد. در چنین هنگامهایی باید همگی دست بهم داد و برای همگان کوشید. از این راهست که میتوان بنتیجهای رسید. در ایران کسان چیزفهم و کاردان بسیار است. ولی عیب اینجاست که از هم پراکندهاند و هر کس بتنهایی چیزهایی میاندیشد و کاری از پیش نبرده در توی خشم و دلتنگی میسوزد. اینان اگر همه یکی گردند بکارهای نتیجهداری توانند برخاست.»
** ''(پرچم روزانه شماره ۱۵۷)۱۳۲۱''
*«انبوهی از ایرانیان این را عادت خود قرار داده که از حال و پیشامد گله کنند و بنالند ولی هیچگاه در اندیشهٔ کوشش و چاره نباشند.
این نتیجهٔ درسیست که در سی سال گذشته از روزنامهها آموختهاند. میآیند مینشینند و سر گفتگو را باز میکنند، و دردها و گرفتاریها را بتقریر میآورند. ولی همینکه گفته میشود که باید دست بهم داد و چارهای کرد در آنجاست که صد سستی از خود نشان میدهند. در آنجاست که آدم میبیند
این بدبختها گله و ناله را میخواهند و بهیچ گونه کوششی تن درنخواهند داد.»
** ''(پرچم روزانه شماره ۱۵۸)۱۳۲۱''
*«عقیده بقضا و قدر و دلبستگی بجبریگری عزم و ارادهٔ اینها [مردمی که در اندیشهی کشورشان نیستند] را کشتهاست. بدبختها تا خطر را در نزدیکی خود نبینند بتکان نخواهند آمد و در چنان هنگامی نیز چاره دشوار خواهد گردید.
باید آشکاره بگویم: چنین مردمی شایستهٔ زندگی نمیباشند. در چنین روزگاری که تودهها سختترین نبردها میکنند و مردان و زنان و پیران و جوانان دست بهم داده در آسمان و زمین، در زیر دریا و در روی آن جنگ و خونریزی میکنند، یک چنین مردم سستنهاد و بیارادهای سرنوشتی جز لگدمالی در زیر پای دیگران نتواند داشت. باید اینها را آشکاره بگویم و حقایق را پوشیده ندارم.»
** ''(پرچم روزانه شمارهٔ ۱۵۸)۱۳۲۱''
*«مایهٔ بدبختی ایرانیان اندیشههای پراکندهایست که در مغزها جا دارد. این اندیشههای پریشان و گمراهست که ارادهها را سست و خردها را بیکاره میگرداند و مردم را بدینسان درمانده و بدبخت میسازد. سپس دلیل آورده گفتهایم: سرچشمهٔ کارهای آدمی مغز اوست. مغز است که بدیگر عضوها فرمان میدهد و آنها را بکار میاندازد. از آنسوی مغز تابع اندیشههاییست که در آن جا میگیرد. این اندیشههاست که مغز را اداره میکند.
پس از این مقدمه گفتهایم باعث اینکه ایرانیها بدینسان سستاراده و بیچارهاند سخنان پراکندهٔ ضد هم میباشد و مثل آورده گفتهایم: در این توده از یکسو سروده میشود:
«بجز از کشته ندروی» و از یکسو گفته میشود:
«که بر من و تو در اختیار نگشاده» یا گفته میشود:
«گر زمین را به آسمان دوزی ندهندت زیاده از روزی».
امروز از یکسو ما میخواهیم مردم را بکوشش واداریم و از یکسو کتابها پر است از تعلیمات جبریگری. از یکسو ما میگوییم: باید کوشید و کشور خود را نگه داشت و از یکسو کتابها پر است از اینکه با کوشش بجایی نتوان رسید:
«بخت و دولت بکاردانی نیست جز بتأیید آسمانی نیست».
از یکسو ما میگوییم: باید در اندیشهٔ نگهداری خاندانهای خود باشیم و باید خطرهای احتمالی آینده را بدیده گرفته درپی وسایل دفاع باشیم از سوی دیگر گوشها پراست با این شعر و مانند آن:
«اگر تیغ عالم بجنبد زجای نبّرد رگی تا نخواهد خدای». میگوییم:
آیا باور کردنیست که این همه سخنان که بنام جبریگری و اختیار نداری گفته شده بیاثر بماند؟!.. آیا باور کردنیست که سخنانی که ما بنام میهنپرستی و کوشش مینویسیم اثر خود را بکند ولی اینها نکند؟ !..»
** ''(پرچم روزانه شمارهٔ ۱۲۴)۱۳۲۱''
*«پایندگی یک توده بیش از همه در سایهٔ نکوخوییست
در جهانی که بنیاد زندگی بر کشاکش نهاده شده پایندگی یک توده بیش از همه در سایهٔ خویهاییست که مایهٔ استواری ایشان گردد. بدانسان که درختی تا سخت و استوار نباشد در برابر تندبادها ایستادگی نتواند، یک مردم نیز تا استوار نباشند پایدار نخواهند ماند.
کسانی خوشخویی را خندهرویی و چربزبانی و چاپلوسی و اینگونه سستنهادیها میپندارند یا ساختن با هر نیک و بد را هنری میانگارند. اینان سخت نادانند و خوشخویی جز از اینهاست.
برای یک توده پیش از همه خوییهایی میباید که استوار و پایدارشان گرداند.
آنچه یک توده را استوار و پایدار میگرداند چیست؟... آزادگی، غیرت، دلیری، از خود گذشتگی، پافشاری.
سخندانی و دانشمندی و هنروری و اینگونه عنوانها را در این زمینه ارجی نیست.»
** ''(پیمان سال سوم، شمارهٔ ۴ ص ۱۹)اردی بهشت ۱۳۱۵''
*«کار یک مردم یا یک توده تنها با گفتن و نوشتن و اظهار عقیده نمودن بجایی نمیرسد. این یکی از گمراهیهای ایرانیانست که تنها بگفتن و اظهار عقیده کردن بس میکنند و این نمیاندیشند که یک رشته اندیشه هرچه نیک و سودمند باشد تا باجرا گزارده نشود نتیجهای از آن در دست نخواهد بود و راه اجرا آنست که یک دسته از مردان بافهم از پیر و جوان دست بهم دهند و یک جمعیتی گردند و ارادهها را یکی سازند، و آن وقت رشتهٔ کارها را بدست گرفته آن اندیشههای بلند و سودمند را با دست خود اجرا گردانند.»
** ''(پرچم روزانه شمارهٔ ۱۸۳)۱۳۲۱''
*«چون بارها دیده شده، کسانی که کتابهای ما را میخوانند چون با سخنانی ناشنیده روبرو میگردند، در بارِ یکم دلآزرده میشوند و به آسانی آنها را نمیتوانند پذیرفت، و از آنجا که هر گفتهای دلیل استواری همراه میدارد ناپذیرفتن نیز نمیتوانند، و اینست دودل میمانند. این کسان باید به یک بار خواندن بس نکرده کتاب را دو بار و سه بار بخوانند که بیگمان آنچه را که در بار یکم پذیرفتن نتوانستهاند، در بارِ دوم و سوم خواهند توانست.
به هر حال ما هیچ سخنی را بیدلیل نگفتهایم و این نمیخواهیم که کسی نافهمیده و باور نکرده سخنی را از ما بپذیرد.
ما چنانکه خواهش کردهایم دوست میداریم هر خوانندهای راستی را داور باشد. هیچ سخنی را از ما بیدلیل نپذیرد و از هیچ سخنی که بادلیلست چشم نپوشد.»
** ''(پیشگفتار کتاب داوری)۱۳۲۳''
*«در هر کجا خرد کمتر سخن آنجا فراوانتر.
از شگفتیهای زمان ما فزونی بیاندازهٔ سخن است. هیچ زمانی مردم باین اندازه پرگو نبودهاند.
سخن در زمانهای پیشین ارج سیم و زر را داشت ولی امروز بیارجتر از سفال و سنگ است.
بدانسان که در زندگانی ساده و پیشین ما بزرگترین شماره «هزار» بود و تودهٔ انبوه بالاتر از آن شماری نمیشناختند ولی امروز «کرور» و «میلیون» بر زبانها روانست و چه بسا که «بلیون» و «ترلیون» هم بکار میرود به همین اندازه سخن در جهان فزون گردیدهاست. میتوان گفت مردم امروزی ده برابر بلکه صد برابر زمانهای پیشین گفتگو مینمایند یا چیزنویسی میکنند.
کسانی خواهند گفت: از فزونی سخن چه باک؟.. میگوییم فزونی سخن دلیل کمی خرد است در هر کجا خرد کمتر سخن آنجا فراوانتر و هر کسی هرچه سبکمغزتر زبانش بر گفتگو روانتر میباشد.
این فراوانی روزنامهها، فزونی کتابها، بیشی انجمنها و کنفرانسها همهٔ اینها گواه کوتاهی خردها میباشد.
اگر دو خردمندی در موضوعی باهم گفتگو نمایند هرگز نخواهد بود که بیش از چند جمله سخن برانند. آن کار سبکمغزانست که در هر موضوعی بگفتگوی درازی میپردازند و پیاپی گفتههای خود را تکرار میکنند.»
** ''(پیمان، سال یکم، شمارهٔ شانزدهم، ص ۷)۱۳۱۳''
*«این در نهاد هر کس نهاده که چون پندآموزی را دید گرفتار پستیهاست پند او را نمیپذیرد و بلکه بر بدکاری دلیرتر میگردد. رازیست آسمانی که سخن تا از دل پاکی برنخیزد دلها را تکان نمیدهد.
چیزیست در سرشت آدمی سرشته و ما هرگز نمیتوانیم آن را دیگرگونه سازیم.
... ما آشکار میبینیم تا پندآموزی گردنفراز و پاکنهاد نباشد گفتهٔ او در مردم اثر ندارد. ...
اندرز جز از جملههای دانشآمیز است که بگویندهاش ننگرند.
اندرز نه از راه فهم و دریافت بلکه از راه گرایش و پیروی کارگر میافتد. اینست باید اندرزگو پاکنهاد و درخورِ پیشوایی باشد.
آن در سخنبازیست که به نغزی و آبداری یک جمله ارج میگزارند، در پندآموزی بیش از همه پاکنهادی گوینده در کار است.»
** ''(پیمان سال سوم، شمارهٔ ۳ ص ۴۸۱)فروردین ۱۳۱۵''
*«خداشناسی آن نیست که خدایی تصور کنند و هرچه خواستند باو نسبت دهند. اینگونه خداشناسی با بتپرستی یکیست، بلکه همان بتپرستیست. خداشناسی هنگامی درستست که خدای راستین را شناسند و هر کاری بیهوده یا ناسزایی را باو نسبت ندهند. اینست ما بخداشناسی این مردم ارج نمیتوانیم گزاشت. بلکه جز بتپرستشان نمیتوانیم شناخت.
آنان گردن میفرازند و بخود میبالند که خداپرستند، ولی در پستی اندیشه از بتپرستان کمترند.
«خانمها دیدید روهاتان باز کردید خدا بغضب آمد و بلا فرستاد». اینست نمونهای از خداشناسی آنان.[ملایان]»
** ''(پرسش و پاسخ، ص ۳۳ از ۶۴)۱۳۲۴''
*«شما[ملایان] اگر معنی دین را میدانستید، میدانستید که خدا را در راه بردن اینجهان آیینی هست ـ آیین بسیار استواری که هیچگاه دیگر نگردد، این میدانستید که داستان امام ناپیدا و آن «عجایب و غرائب» که بآن داستان بستهاید: «دجال از چاه بیرون خواهد آمد، آفتاب از مغرب سر خواهد زد، عیسی از آسمان فرود خواهد آمد، توپ و تفنگ از کار خواهد افتاد، مردگان زنده خواهند گردید…» همه با آیین خدا ناسازگار است. ولی چون از نادانی معنی دین را نمیدانید اینست گستاخانه بخدای آفریدگار چنین دروغهایی میبندید. آنگاه شرم نکرده میگویید: «اینها از ضروریات دینست هر کس اینها را نپذیرد بیدینست». در حالی که بیدین و خداناشناس شما ملایان هستید که اینگونه کارهای خردناپذیر را بخدا میبندید، بیدین شمایید که از آیین خدا ناآگاهید، بیدین شمایید که جز شکمپرستی آرزویی در جهان ندارید. ببینید: شما تا چه اندازه نادانید که چون ما میگوییم یک مردی هزار سال زنده نتواند ماند، شما پاسخ داده میگویید: «از قدرت خدا چه بعید است؟!..» و از بس نافهمید این نمیدانید که خدا برای توانایی خود مرزی پدیدآورده و برای کارهای خود آیینی گزارده. این نمیدانید که هرچه تواند بود نباید بود.»
** ''(پرچم نیمهماهه ص۳۷۲)۱۳۲۲''
*«با هیچکسی دشمنی نداشتهایم و نمیداریم
چنانکه در این چند سال آزمودهایم، بدخواهان و دشمنان در برابر ما جز چند جملهای نمیدارند و جز از آنها را بزبان نمیتوانند آورد؛ مثلاً شاهراه بزرگ و روشنی که ما بسوی آمیغها[=حقایق] باز کرده و مردمان را بزیستن از روی خرد میخوانیم و در برابر گمراهیها و بیدینیها درفش افراشته نام خدا را در جهان بلند میگردانیم، بدخواهان اینها را که میبینند با چشمان دریده بیکدیگر چنین میگویند: «ادعای پیغمبری میکند!..».
ایرادهایی که (مثلاً به سعدی و حافظ) گرفته و یکایک آنها را با دلیلهای استوار روشن میگردانیم، آنان نام دیگری پیدا نکرده بیکدیگر چنین میگویند: «به سعدی و حافظ فحش داده!..».
بیپایی کیشهای پراکنده را که مینویسیم و بارها میگوییم ملایان یا دیگران اگر توانند پاسخ دهند، در اینجا نیز جملۀ دیگری نیافته میگویند: «بمذهب توهین کرده!..». ...
میگوییم: ما بکسی دشنام ندادهایم و خود از دشنام بسیار دوریم. همچنین ما نخواستهایم از جایگاه کسی بکاهیم و خود با هیچکسی دشمنی نداشتهایم و نمیداریم. … اینکه واژههای «نادان» و «نافهم» و «گمراه» و مانند اینها را بکار بردهایم، معنی راست آنها را خواستهایم، نه آنکه دشنام داده باشیم.»
** ''(یادداشت آغاز کتاب صوفیگری)1322''
*«کسی چه میداند که در ایران اگر از هزار سال پیش دستگاه شعر با این ترتیب گسترده نبود امروز ایران در آسیا جایگاه ایتالیا را داشت در اروپا و امروز درفش ایران بر روی سراسر آسیا سایه میگسترد! مگر انکار میکنید که حوادث جهان معلول یکدیگر است و یک مردمی که بپستی میافتد و بدبختی گریبان ایشان را میگیرد علت آن همانا بیهودهکاریها و بیخردیهاست که درمیان خود ایشان پدید میآید؟»
** ''(پیمان سال دوم، ص 569) 1314''
*«شما [ملایان] جز پایداری دستگاه خود را نمیخواهید و اسلام را بهانه ساختهاید. شما اسلام به آن دستگاه مفتخواری خود میگویید.»
** ''(پرسش و پاسخ، ص 10) 1324''
*«ما را با بهائیان یا با دستۀ دیگری دشمنی نیست و هرگز نمیخواهیم بناسزا دلی را بشکنیم و بیازاریم. ما هرچه میکنیم بنام دلسوزی بجهانیان است. ما میگوییم: همۀ جهانیان باید بیک دین آیند. دین در نزد ما شناختن معنی درست جهان و زندگانی و زیستن از روی آیین بخردانه است، و این نچیزیست که گوناگون باشد. راستیها در همه جا یکیست.
این یکی از خواستهای بزرگ ماست و برای رسیدن باین خواست ناگزیریم با همۀ کیشهای گوناگون و دیگر گمراهیها نبرد کنیم و به هر کدام ایرادهایی که میداریم بنویسیم تا به خردها تکانی دهیم و به نتیجهای که خواستاریم برسیم. آن ایرادها که بصوفیگری یا به بهائیگری یا به خراباتیگری یا بمادیگری یا بفلسفۀ یونان یا بکیشهای پراکنده میگیریم از این راهست نه از روی دشمنی یا بدخواهی. ما این ایرادها را میگیریم و پیروان آنها یا باید پاسخی بادلیل بایراد بدهند و یا بنام راستیپژوهی بما پیوندند. از آقایان بهایی نیز همین را چشم میداریم.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ214)1321''
*«ما در تاریخ، یک تودۀ سیصدوپنجاه ملیونی را توانیم یافت که بزیرِ دست یک تودۀ سی و چند میلیون افتاده. چنین کاری چرا رو داده و چگونه رو داده؟!. اگر نیک اندیشیم انگیزه و سرچشمۀ آن را جز برتری اندیشهها و باورها نتوانیم یافت. آن تودۀ زبردست جز درپی پیشرفت خود نیستند و باورهای بیهوده را کم میدارند و معنی همدستی و سود آن را میشناسند ولی این تودۀ زیردست به پیشرفت زندگی خود جز پروای کمی نمینمایند و با باورهای بیهوده از پرستش گاو و مار و از جوکیبازی و نمایشهای محرم و کینههای کهن بومی و مانند اینها سرگرمند، و معنی همدستی و سود آن اگرهم بگوشهاشان رسیده بدلهاشان اثر نکرده. از اندیشههای پست نتیجه همین باشد که بوده.»
** ''(ما چه میخواهیم؟، بخش یکم، تکۀ ششم، پیمان سال ششم، ص206، تیر 1319)''
*«امروز هر تودهای نیاز دارد که مردان و زنان آن را بغیرت و کوشش وادارند و بایستادگی در برابر سختیهای زندگانی دلیر گردانند، نه اینکه با خواندن شعرهای قلندرانۀ غیرتکشِ زمان مغول بسستی و تنبلیش بیفزایند و بازماندۀ حس و غیرتش را نیز از دستش بگیرند.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 200)1321''
*«... آن کسان[«بزرگان ادب فارسی»] چه کردهاند که بزرگ شدهاند؟! آیا کسی با سخنان پریشان و پراکنده و ضد هم بزرگ میشود؟! آیا کسی که در زمان مغول زیسته و در آن روزگار اندوه و شیون خاندانها، کمترین تأثری از خود نشان نداده بلکه همه دم از خوشی و یارپرستی زده و بالاخره زبان بستایش آباقاخان (ایلخانی) گشاده بزرگ تواند بود؟ !.. از اینگونه پرسشها میکنیم درمانده میگوید: اگر اینها بزرگ نیستند پس چرا شرقشناسان اینهمه تجلیل آنها را مینمایند؟! میگویم: شرقشناسان میخواهند شما را اغفال کنند و نگزارند از آلودگیهای زمان مغول بیرون آیید. شما باید خودتان بیندیشید و بفهمید که سود و زیانتان چیست.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 126)1321''
*«بسیاری از مردم ماهیت گفتههای ما را درنیافتهاند برخی از ایشان خود نمیخوانند و از زبانها چیزهایی میشنوند. برخی دیگر راهی را رفتهاند که مخالف گفتههای ماست (مثلاً فلسفه خواندهاند یا در ادبیات کار کردهاند) و آن پردهای در برابر چشمهای آنان میگردد و از درک حقایق مانع میشود.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 108)1321''
*«یکی از بزرگترین گرفتاریهای ایرانیهاست که از بس خودخواه و خودنمایند آلودگیهای خود را که علت این بدبختی و درماندگی ایشان شده بگردن نمیگیرند و نقص بخود گمان نمیبرند، و چنین وامینمایند که این بدبختی و درماندگی نتیجۀ حوادث جهان و معلول تصادفاتست و اینست رهایی خود را نیز جز در نتیجۀ حوادث و تصادفات نمیشمارند و همیشه چشم براه این پیشامد و آن حادثه میدوزند.
این بایرانیان بسیار سخت است که بآلودگیهای خود پی برند و ریاضت بخود داده بچارۀ آنها پردازند بلکه بسیار دوست میدارند که همیشه گناه را بگردن دیگران بیندازند.
از اینرو ما که همیشه مینویسیم علت این بدبختیها آلودگیهای خودتانست، مینویسیم اگر دشمن هم بشما دست یافته از راه آن آلودگیها دست یافته، مینویسیم باید آن آلودگیها را از خود دور گردانید این نوشتههای ما بایشان خوش نمیافتد و بسیاری از آنان چون پرچم را میخوانند رو ترش میکنند. ولی فلان روزنامۀ شیاد که هایهوی راه میاندازد: «جان من فدای ایران باد» «ایران جاویدانست» «ایران لایزالست» … از این جملههای پوچ که هیچ معنایی ندارد خوشدل میشوند و آن را از دست هم میربایند.
کوتاهسخن، بآلودگیها خود گردن گزاردن نمیتوانند. در کشوری که شمردهایم چهارده کیش مختلف هست، چندین مسلک سیاسی رواج یافته، ده تن با یکدیگر هماندیش نمیباشند، یک بخش بزرگی از مردم آن، عشایر تاراجگرند که هنوز باصول قرون وسطا زندگی میکنند، در چنین کشوری که این یک شمهای از آلودگیهای آن میباشد هیچ نقص نمیپندارند و بتکانی نیاز نمیبینند و ما به هر چیزی که دست میزنیم در برابر ما به هیاهو میپردازند. بلکه بسیاری از مردم همین گرفتاریها را سرمایهای برای خود میپندارند؛ مثلاً عشایر تاراجگر را «مردان رشید» نامیده ذخیرهای برای روز مبادا [مقصود: بهنگام جنگ] میشمارند.
این کیشهای گوناگون را که سراپا آلودگی است و سراپا بیدینی است دین نامیده برواجش میکوشند، یاوهبافیهای پست زمان مغول را ادبیات نامیده بخود میبالند. جوانان درسهایی را که در دبیرستانها و دانشکدهها خواندهاند و بخش بزرگی از آنها جز مایۀ فرسودگی مغز نیست سرمایۀ زندگانی میشناسند.
بهر حال چون نقصی در خود نمیشناسند اینست گناه را بگردن حوادث میاندازند و برای رهایی نیز چشم براه حوادث مینشینند.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 179)1321''
*«مایۀ بدبختی ایرانیان اندیشههای پراکندهایست که در مغزها جا دارد. این اندیشههای پریشان و گمراهست که ارادهها را سست و خردها را بیکاره میگرداند و مردم را بدینسان درمانده و بدبخت میسازد. سپس دلیل آورده گفتهایم: سرچشمۀ کارهای آدمی مغز اوست. مغز است که بدیگر عضوها فرمان میدهد و آنها را بکار میاندازد. از آنسوی مغز تابع اندیشههاییست که در آن جا میگیرد. این اندیشههاست که مغز را اداره میکند.
پس از این مقدمه گفتهایم باعث اینکه ایرانیها بدینسان سستاراده و بیچارهاند سخنان پراکندۀ ضد هم میباشد و مثل آورده گفتهایم: در این توده از یکسو سروده میشود: «بجز از کشته ندروی» و از یکسو گفته میشود: «که بر من و تو در اختیار نگشاده» یا گفته میشود: «گر زمین را به آسمان دوزی ندهندت زیاده از روزی». امروز از یکسو ما میخواهیم مردم را بکوشش واداریم و از یکسو کتابها پر است از تعلیمات جبریگری. از یکسو ما میگوییم: باید کوشید و کشور خود را نگه داشت و از یکسو کتابها پر است از اینکه با کوشش بجایی نتوان رسید:
«بخت و دولت بکاردانی نیست جز بتأیید آسمانی نیست». از یکسو ما میگوییم: باید در اندیشۀ نگهداری خاندانهای خود باشیم و باید خطرهای احتمالی آینده را بدیده گرفته درپی وسایل دفاع باشیم از سوی دیگر گوشها پراست با این شعر و مانند آن:
«اگر تیغ عالم بجنبد زجای نبّرد رگی تا نخواهد خدای».
میگوییم: آیا باور کردنیست که این همه سخنان که بنام جبریگری و اختیار نداری گفته شده بیاثر بماند؟!.. آیا باور کردنیست که سخنانی که ما بنام میهنپرستی و کوشش مینویسیم اثر خود را بکند ولی اینها نکند؟ !..»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 124)1321''
*«ما میگوییم: بسیاری از شاعران (و همچنین از دیگر مؤلفان) مردم را بجبریگری و خراباتیگری دعوت کردهاند و شعرها و گفتههای آنها را میآوریم:
«می خور که ندانی ز کجا آمدهای خوش باش ندانی بکجا خواهی رفت» و
«گر زمین را بآسمان دوزی ندهندت زیاده از روزی» و
«اگر تیغ عالم بجنبد ز جای نبرّد رگی تا نخواهد خدای»، «تریدو اریدو مایکون الا ماارید». میگوییم: جبریگری و خراباتیگری هر دو بسیار غلطست و مردمی که باینها بگروند جز نابودی سرگذشتی نخواهند داشت.
این سخنیست که ما میگوییم. کنون یک آدمی باخرد که اینها را میخواند یا باید هر دو مقدمه را بپذیرد و با ما همراهی و همدستی کند و یا بگوید فلان مقدمه را نمیپذیرم و یا بفلان مقدمه ایراد دارم. و آنچه میفهمد با دلیل بگوید تا ما نیز با دلیل پاسخ دهیم. اینست آنچه که از یک آدمی باخرد انتظار توان داشت. اما اینکه کسی همۀ آنها را بکنار گزارد و پس از آنهمه دلیلها باز بر سر نادانی خود ایستادگی نشان دهد و آنگاه به هیاهو پردازد که بشعرا توهین شده، این همان درماندگی خرد و فهم است.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 126)1321''
*«ما میخواهیم ایرانیان حقایق زندگانی را دریافته در پیرامون آن یگانگی[=اتحاد] نمایند و در راه نشر آن حقایقست که بشاعران برخورده بدآموزیهای آنان را سنگ راه خود یافته خورد میکنیم. ما میگوییم: «هر مردمی باید بآبادی کشور خود و نگهداری آن بکوشند». این یکی از حقایقست که میخواهیم در دلها جا دهیم ولی شاعران همگی ضد این را گفتهاند. همگی آنها مردم را بجبریگری و بیپروایی و مستی شبانهروزی خواندهاند اینست ما ناگزیر میشویم آنها را براندازیم. همچنین بیکایک کیشها از بهائیگری و باطنیگری و صوفیگری و آن دیگرها که مایۀ پراکندگی و گمراهی است پرداخته ایرادهای خود را مینویسیم. راه یگانگی اینست؛ زیرا آنچه مردمی را بیک راه تواند آورد حقایقست.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 251)1321''
*«بدبختی همین است که یک تودهای بجای همه چیز دست بدامن غوغا و هایهوی و ناله و گله بزنند و چنین دانند که از این راه بجایی خواهند رسید. هان ای ایرانیان، راه را گم کردهاید و هان ای بیچارگان سررشته را از دست دادهاید.
...
بدانید ای ایرانیان: این درد و گرفتاری که شما در آنید بیدرمان و چاره نمیباشد ولی باید نخست راه آن دانسته شود و دوم یک دسته از مردان نیک دست بهم دهند و بنام غیرت و مردانگی کوشش و جانفشانی دریغ نگویند.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 212) 1321''
*«این رفتار دانشمندانه نیست. سخنی را همانکه شنیدهاید به پاسخ برخاستهاید. این رفتار ملایانست که همانکه سخنی شنیدند و با دانستههای خودشان ناسازگار یافتند، نافهمیده و نااندیشیده به پاسخ میپردازند.
این سخنان ما تازه است. شما بایستی آنها را بیندیشید و بسنجید، پس از زمانی به پاسخی برخیزید. این سخنان بآن آسانی که میپندارید نیست و بیگمان تکانی از راه اینها در روانشناسی پدید خواهد آمد.»
** ''(«در پیرامون روان»، نشست چهارم) 1324''
*«از مردم پراکندهاندیشه و سستباور نیرویی پدید نیاید، این مردم پریشانِ ایران که ده تن دارای یک اندیشه نیستند نیرویی ندارند تا کسی آن را بدست آورد. ...
نیرو از یکی شدن باورها و خواستها پدید آید.»
** ''(پرچم نیمهماهه ص326)1322''
*«امروز مسلمانان مغزهاشان آکنده از هر گونه گمراهیست. گذشته از آنکه گنبدپرستی و مردهپرستی که رنگهای دیگر بتپرستی میباشد درمیان مسلمانان رواج بیاندازه میدارد، گمراهیهای رنگارنگ دیگر نیز ـ از پندارهای پوچ صوفیان، و بافندگیهای فلسفۀ یونان، و بدآموزیهای باطنیان، و یاوهسراییهای خراباتیان و مانند اینها ـ درمیانست. پس از همه در سالهای آخر بدآموزیهای گوناگون اروپایی نیز رواج یافته و بروی آن نادانیها آمده است. امروز مسلمانان از آمیغهای[حقیقت] زندگانی بسیار کم بهره میدارند. مردم عامی بماند، آن ملایان بزرگ جامع ازهر و مجتهدان نجف در نادانیهای بسیار تاریکی فرورفتهاند.»
** ''(در پیرامون اسلام، ص 2)1322''
*«شما [ملایان] جز پایداری دستگاه خود را نمیخواهید و اسلام را بهانه ساختهاید.
شما اسلام به آن دستگاه مفتخواری خود میگویید.»
** ''(پرسش و پاسخ ص 10)1324''
*«یک نکتهای که باید فراموش نکرد آنست که علت رواج تند شعرهای خیام و حافظ در میان جوانان همینست که بسیاری از آنان بدآموزیهای این دو شاعر را با دلخواه و هوس خود سازگار مییابند. این بسیار لذت دارد که به یک جوان عیاشی بگویند اندیشۀ گذشته و آینده همه را رها کن و زحمتی بخود راه نده و پروای کشور و توده نکن و دم را غنیمت دانسته خوش باش. بگفتۀ عامیان هم تجارت است و هم زیارت، هم زمینۀ خوشگذرانی و بیغیرتی را تهیه میکند و هم نامش فلسفه است و میتوان در مجالس نشست و با پیشانی باز گفتگو از آن کرد.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ212)1321''
*«یکی از لغزشها در ایرانیان آنست که میپندارند در جهان حقایقی نیست و هر کس از روی گمان یا پندار یک چیزهایی میفهمد و آن نظریست که او دارد. مثلاً ما این سخنانی را که دربارۀ درماندگی ایرانیان و علت آن را مینویسیم کسانی خوانده چنین میگویند: «این هم یک نظریست». ...
همین خود نشان نافهمی و بیچارگی ایرانیان است. چنین میپندارند در جهان حقایقی نیست. ولی باید بدانند جهان پر از حقایق میباشد. هر موضوعی را که شما بگیرید یک حقیقتی دارد که باید جست و بدست آورد و پیروی از آن کرد.»
** ''(پرچم روزانه ش 86) 1321''
*«آدمیان همگی از یک ریشهاند. این تیرهها که درمیانند همگی یکسانند، و یکی را بدیگری برتری نیست. برتری یک مرد و یا یک توده جز از راهِ درستی روان و خِرَد، و پاکی دین و زندگی نتواند بود.
تیرههایی که در دانش و هنر پیش افتادهاند، این یک فیروزی بزرگیست که بهرۀ آنان گردیده، لیکن باید بدیگران یاوری کنند، و از دانش و هنر خود بآنان سود رسانند، و در پیشرفت، آنان را نیز همراه گردانند. این رفتار را بنام آدمیگری کنند، به پیروی از خِرَد کنند، بَهرِ آسایشِ خودشان و دیگران کنند.
بسیار نادانیست که با دانش و هنر، دیگران را زیردست گردانند. بسیار نادانیست که با نیرنگ و فریب، تیرههایی را از پیشرفت بازدارند. این یک بدنامی بزرگی بآنان خواهد بود.»
** ''(ورجاوندبنیاد بخش یکم، بند 11 )1322''
*«نیکی تنها با گفتن نیست و باید درپی کردار بودن، این کارِ شما که تنها بگفتگو کردن از نیک و بد و دلتنگی نمودن از بدیهای توده بس میکنید نه تنها بیهوده است و هیچ سودی را درپی نمیدارد، زیانهایی نیز از آن پدید میآید. این خود دور از آزادگیست که کسانی همه از درد نالند و درپی درمان نباشند. چنین کاری جز نمونۀ پستنهادی نتواند بود. گذشته از این همیشه درد را گفتن آن را آسان گرداند و در اندیشهها از بزرگیش کاهد و کمکم به بیرگی و زبونی کشد. یک درد را باید درمان کردن و اگر نشدنیست باید زمان چاره را بیوسیدن.[انتظار کشیدن]»
** ''(پیمان سال ششم، شمارۀ یکم، ص 34)1319''
*«مادیگری با آنکه در ایران رواج فراوان یافته هنوز کمتر کسی معنی آن را میداند و از چگونگی آن آگاه میباشد. مادیگری بزرگترین گمراهیایست که تاکنون در جهان رخ داده و این گمراهیایست که همراه دانشها و اختراعهای اروپایی به هر کجا میرسد در اندک زمانی انبوه مردم را بیدین و بیهمهچیز میگرداند و تغییر در زندگانی آنجا پدید میآورد، و باین گمراهی تاکنون پاسخی داده نشده بود و برای نخستین بار پیمان به پاسخگوییهایی پرداخت و به هر حال پایۀ آن را برانداخت. آری این باور نکردنیست که یک گمراهیای که در سراسر جهان رواج یافته و با بودن صدهزاران کشیش و ملا و حاخام و دیگران، کسی تاکنون پاسخی بآن نتوانسته، ولی یک مهنامهای از تهران که هنوز صد یک مردم از انتشار آن آگاه نیستند پاسخهای دانشمندانۀ استواری بآن داده است.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 240)1321''
*«آیا این بدخواهی با کشور و توده نیست که کسانی چنین اندیشههای کجی[خراباتیگری] را ترویج نمایند؟!. آیا از اینها جز زیان چه نتیجهای در دست تواند بود؟!.. امروز در این جهان که تودهها در راه زندگانی با همدیگر سختترین نبردها را میکنند آیا خیانتکاری نیست که شما چنین بدآموزیهایی را که همهاش سخن از مستی و سستی میراند در دلها جا دهید؟!.. آیا این دشمنی با توده و کشور شمرده نمیشود؟!..
آیا این داستان از کجا سرچشمه میگیرد؟!.. این هیاهو دربارۀ خیام از کجا برخاسته؟!. من نمیخواهم پردهدری کنم همین اندازه مینویسم: کسانی در این راه دانسته و فهمیده گام برمیدارند. و آنان خواستشان سسـت گردانیدن این تودۀ بیچاره است و این داستان و مانندهایش را وسیلۀ نیکی برای کار خود میشناسند، دیگران نیز نافهمیده و نادانسته پیروی از ایشان میکنند. اینها همه دامست همه دانه است.
اگر بخواهند کسی را فریب دهند و سوارش گردند آشکاره نگویند که میخواهیم تو را فریب دهیم یا میخواهیم بگردنت سوار گردیم، با سخنانی سرگرمش دارند و قصد خود را بکار بندند.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 147)1321''
*«چون بارها دیده شده، کسانی که کتابهای ما را میخوانند چون با سخنانی ناشنیده روبرو میگردند، در بارِ یکم دلآزرده میشوند و به آسانی آنها را نمیتوانند پذیرفت، و از آنجا که هر گفتهای دلیل استواری همراه میدارد ناپذیرفتن نیز نمیتوانند، و اینست دودل میمانند. این کسان باید به یک بار خواندن بس نکرده کتاب را دو بار و سه بار بخوانند که بیگمان آنچه را که در بار یکم پذیرفتن نتوانستهاند، در بارِ دوم و سوم خواهند توانست.
به هر حال ما هیچ سخنی را بیدلیل نگفتهایم و این نمیخواهیم که کسی نافهمیده و باور نکرده سخنی را از ما بپذیرد.
ما چنانکه خواهش کردهایم دوست میداریم هر خوانندهای راستی را داور باشد. هیچ سخنی را از ما بیدلیل نپذیرد و از هیچ سخنی که بادلیلست چشم نپوشد.»
** ''(پیشگفتار کتاب داوری)1323''
*«از هزار سال باز در ایران و کشورهای اسلامی پیاپی بدآموزیها پدید آمده:
شیعیگری، باطنیگری، جبریگری، صوفیگری، فلسفۀ یونان، خراباتیگری، علیاللهیگری، شیخیگری، بهاییگری، و اینها که هر یک گمراهی دیگری میبوده کمکم بهم درآمیخته و یک رشته پندارهای درهم گیج کنندهای پیدا شده، و همۀ آنها بکتابها درآمده و از آنها بمغزها راه یافته، و همانست که مایۀ درماندگی تودههای بدبخت شرقی گردیده. اکنون که اندیشههای اروپایی بشرق رسیده، اینها نیز نیک و بد درهم است، و آنگاه با پندارهای گیج کنندۀ کهن شرقی بهم میآمیزد و هرچه بدتر میگردد.
باز میگویم: سرچشمۀ بدبختی شرقیان اینهاست که باید از میان رود. امروز جوانان که سر میافرازند گرفتار اینها میشوند و بیشتر ایشان بیکبار تباه میگردند. اینست چنانکه ما از یکسو آمیغهای زندگی را میپراکنیم همچنان باید باین کتابها پرداخته بنابودی آنها کوشیم.»
** ''(دفتر یکم دیماه 1322 ص 8)1322''
*«بسیاری از مردم چشم به پیشامدهای جهان دوختهاند، و شما هر گلهای که از آلودگی خویها و از پراکندگی اندیشهها بکنید پاسخ داده گویند: «انشاءالله خوب میشود، صبر کن فلان کار بشود». این از بدترین نادانیهاست. گذشت زمان هیچگاه نیکی نیاورد و درخت آرزو بار ندارد. چنانکه در زندگانی خودی اگر کسی نکوشد و درپی نان و آب و رخت نباشد گرسنه و لخت ماند و از گذشت زمان دری بروی او باز نشود، در زندگانی تودهای نیز تا مردمی خودشان نکوشند و نیرومند نباشند هیچگاه از امید و آرزو چیزی بدستشان نیاید و از گذشت زمان گشایش برای آنان رخ ندهد و چون ناتوان و زبون باشند پیشامدها همه بزیان ایشان بسر آید.»
** ''(پیمان سال ششم، شمارۀ سوم ص 154)1319''
*«یک نادانی زشتی
این نادانی زشتی است که کسانی بنام دین با دانشها دشمنی مینمایند. اینان کسانیند که معنی دین را نمیدانند و نتیجهای که از آن باید خواست نمیشناسند.
شما از آنان بپرسید: «دین را به چه معنی میشناسید؟!.. چه نتیجهای از آن چشم میدارید؟!.. دین مگر برای گمراه گردانیدن مردمانست که بنام آن با راستیها دشمنی مینمایند؟!..»، خواهید دید یک پاسخی نمیدارند، و راستی آنست که یک رشته پندارهایی را گرفتهاند و بروی آنها پا میفشارند، و خود نیز نمیدانند که چه میکنند و چه میخواهند.
دین و دانش هر دو باید یک خواست را دنبال کنند و هیچگاه باهم ناسازگار نباشند.»
** ''(پیمان سال هفتم، شمارۀ دوم ص 73)1320''
*«تا سی و چند سال پیش از این، بازرگانان ایران، از برگزیدهترین تیرههای ایران شمرده میشدند. زیرا با پیشانی باز پول بدست میآوردند و با پیشانی باز بکار میبردند، به کمچیزان و درماندگان دستگیریها مینمودند، بکارهای تاریخی نیکی از ساختن پل و درآوردن چشمه و مانند اینها میپرداختند.
در جنبش مشروطه نیز اینان مردانگی بسیار نمودند و رادمردانه پولهای فراوان در راه جنبش بیرون ریختند. مشروطه بیش از همه با پول بازرگانان پیش رفته.
لیکن جای افسوست که امروز بازرگانان از نیکان شمرده نمیشوند، و در این سالهای آخر در نتیجۀ آزمندی و پولدوستی که از خود نمودهاند در میان توده سخت بدنام شدهاند. راستی را بیشتر آنان جز دربند پول نیستند و در این باره پروا از کسی و چیزی نمیدارند.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ224)1321''
*«ما میگوییم: بسیاری از شاعران (و همچنین از دیگر مؤلفان) مردم را بجبریگری و خراباتیگری دعوت کردهاند و شعرها و گفتههای آنها را میآوریم:
«می خور که ندانی ز کجا آمدهای
خوش باش ندانی بکجا خواهی رفت» و
«گر زمین را بآسمان دوزی ندهندت زیاده از روزی» و
«اگر تیغ عالم بجنبد ز جای نبرّد رگی تا نخواهد خدای»، «تریدو اریدو مایکون الا ماارید». میگوییم: جبریگری و خراباتیگری هر دو بسیار غلطست و مردمی که باینها بگروند جز نابودی سرگذشتی نخواهند داشت.
این سخنیست که ما میگوییم. کنون یک آدمی باخرد که اینها را میخواند یا باید هر دو مقدمه را بپذیرد و با ما همراهی و همدستی کند و یا بگوید فلان مقدمه را نمیپذیرم و یا بفلان مقدمه ایراد دارم. و آنچه میفهمد با دلیل بگوید تا ما نیز با دلیل پاسخ دهیم. اینست آنچه که از یک آدمی باخرد انتظار توان داشت. اما اینکه کسی همۀ آنها را بکنار گزارد و پس از آنهمه دلیلها باز بر سر نادانی خود ایستادگی نشان دهد و آنگاه به هیاهو پردازد که بشعرا توهین شده، این همان درماندگی خرد و فهم است.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 126)1321''
*«بزرگی آنست که کسی یک کار سودمند و بزرگی را برای توده انجام دهد. مثلاً اگر دشمنان بکشور رو آوردهاند یک کسی از جان بگذرد و جلو بیفتد و مردم را بتکان آورد و بجلو دشمن شتابد و آنها را برگرداند، یا اگر خشکسالی و کمیابی روی داده و فقرا دچار گرسنگی گردیدهاند یک کسی خود از داراییش بگذرد و دیگران را نیز بپول دادن وادارد و بینوایان را از مرگ و نابودی نجات دهد، و یا اگر گمراهی و نادانی بتوده چیره گردیده، کسی به نبرد و کوشش برخیزد و رنج و آسیب بخود هموار گرداند و توده را از گمراهی و نادانی، برهایی رساند.
با این کارها و مانند اینهاست که کسی بزرگ تواند بود.
آن کسان چه کردهاند که بزرگ شدهاند؟! آیا کسی با سخنان پریشان و پراکنده و ضد هم بزرگ میشود؟! آیا کسی که در زمان مغول زیسته و در آن روزگار اندوه و شیون خاندانها، کمترین تأثری از خود نشان نداده بلکه همه دم از خوشی و یارپرستی زده و بالاخره زبان بستایش آباقاخان (ایلخانی) گشاده بزرگ تواند بود؟!.. از اینگونه پرسشها میکنیم درمانده میگوید: اگر اینها بزرگ نیستند پس چرا شرقشناسان اینهمه تجلیل آنها را مینمایند؟! میگویم: شرقشناسان میخواهند شما را اغفال کنند و نگزارند از آلودگیهای زمان مغول بیرون آیید. شما باید خودتان بیندیشید و بفهمید که سود و زیانتان چیست.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 126)1321''
*«هر کسی نخست باید به خود پردازد
کسانی چون گفتههای ما را میشنوند با یک زبان خردهگیری چنین میپرسند: «اینها چگونه پیش خواهد رفت؟!».
میگویم: آنگونه که دیگر آمیغها پیش رفته. از نخست برای پیشرفتِ اینگونه جنبشها یک راه بیشتر نبوده. بخردان و پاکدرونان پذیرند، و مردانه به یاری و پشتیبانی برخیزند، و دست به هم داده نابخردان و ناپاکان را که ایستادگی مینمایند نابود گردانند. از نخست راه این بوده و کنون همین خواهد بود.
آنگاه شما را چه کار با این پرسشست؟!.. هر کس نخست باید به خود پردازد، نخست باید در اندیشۀ خود باشد. سخنانیست سراپا راست و سراپا به سود جهان، شما اگر روان درست و خرد آزاد میدارید باید تشنهوار پذیرید و در راهش بکوشید، نه آنکه به پرسشهای نابجا برخیزید.
این یکی از نادانیهای ایرانیانست که هر کسی نیکی را از دیگران میخواهد. هر کسی خود پاک و نیکست و آن دیگرانند که بدند و باید نیک گردند.»
** ''(پرچم نیمهماهه شمارۀ چهارم)1322''
*«ایرانیان باید بدانند که خدا در این جهان مردمان را در کارهای خودشان مختار گردانیده و اینست هر مردمی اگر معنی زندگانی را دانست و دست بهم داد و بکار پرداخت با سرفرازی میزید، و اگر پی هوسها و نادانیها را گرفت و براههای بیخردانه گرایید ناگزیر دچار سختیها میشود و گزندها میبیند و خدا نیز رحمی بآنان نخواهد کرد. اینکه ملایان و روضهخوانان میگویند: کارها دست خداست، بیایید بخدا التماس کنیم، یک سخن بیخردانهایست. خدا اختیار را بشما سپرده و از التماس هم کمترین نتیجه نخواهد بود. اینها را بفهمید تا تکلیف خود را بدانید.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 239)1321''
*«بارها گفتهایم: این پراکندگی اندیشهها که شما گرفتارش هستید چارهای جز این ندارد که حقایقی بیرون آید و این پندارهای پراکنده از میان رود و شما اگر رستگاری میخواهید باید از پذیرفتن حقایق سر باز نزنید.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 192)1321''
*«آن مردمی که خود را در پذیرفتن و نپذیرفتن دلیل آزاد شمارند و در برابر حقایق بهیاهوی پردازند سرنوشتشان همین باشد که در میان بیستملیون، ده تن با یک اندیشه و باور پیدا نشود و در سختترین روزی نیز همدستی نتوانند، و اینست همیشه در برابر حوادث شکست خورند و لگدمال دیگران گردند.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 192)1321''
*«گروهی[صوفیان] تا چه اندازه نافهم باشند که این ندانند بیکاری سامان زندگی را بهم میزند. ندانند خدا شمارۀ زنان و مردان را یکسان گردانیده و یک مردی چون زن نمیگیرد باعث سیاهروزی یک زنی شده است، ندانند که نان از دست دیگران خوردن نشان پستی و زبونیست و آبرو را میبرد و شرم و آزرم را از میان میبرد، ندانند که پای کوفتن و رقصیدن جز با هوس خود راه رفتن نیست و آن را «عبادت» یا «ریاضت» نام نتوان نهاد.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 198)1321''
*«درخور صد شگفتست که پس از آنکه مشروطه در ایران روان گردید بایستی وزارت فرهنگ یکی از بایاهای خود این را داند که دلهای نوآموزان را از بدآموزیهای کهن قرنهای تاریک گذشته پاک گرداند و بجای آنها، معنی مشروطه و زندگانی مشروطهای (دمکراسی) و میهنپرستی و اینگونه چیزها را بگزارد. لیکن وزارت فرهنگ درست وارونۀ این را گرفته و بایای خود دانسته که بدآموزیهای کهن را ـ با یک رویۀ رسمی ـ در دلهای جوانان جا دهد و مغزهای آنان را آلودهتر از مغزهای پدران درسناخواندهشان گرداند.
سرمایۀ وزارت فرهنگ ایران چیست؟.. شعرهای سعدی و حافظ و خیام و مولوی، و بافندگیهای صوفیان، و تنیدههای افلاطون و ارسطو و دیگران و مانندهای اینها. کتابهای درسی از اینها سرچشمه میگیرد. اندکی هم از دانشهای اروپایی را یاد میدهند.
دربارۀ دلمردگی و بیغیرتی بسیاری از مردم نیز داستان روشنست. این بدآموزیهای زهرآلود که چند رشته بهم آمیخته، چنانکه مغزها را بیکاره تواند گردانید، غیرتها و سَهِشها[=احساسات]را نیز تواند کشت. از مردمی با این مغزهای آکنده چشم غیرت و مردانگی داشتن از دیدۀ کور بینایی خواستنست.
بسخن دامنه نمیدهم: ما ریشۀ بدبختیهای این توده را بدست آوردیم و یک چیستان تاریخی را بازنمودیم. سرچشمۀ بدبختی این کیشها، این کتابهاست، این درسهاست، این روزنامههاست، این دستگاه فرهنگ نام است.»
** ''(«دادگاه» ص 12)1323''
*«ما نیک میدانستیم که این کیشها و دستگاههای بدآموزی چیزهای سادهای نیست. صدهزاران کسان از آنها نان میخورند. هزاران کسان بدستاویز آنها بمردم فرمان میرانند. نیک میدانستیم که ایشان تا توانند ایستادگی خواهند نمود و صد نیرنگ بکار خواهند زد و صد رنگ پیش خواهند آورد. نیک میدانستیم که خود را بدامن سیاست خواهند انداخت و از بدخواهان این کشور یاوری و پشتیبانی خواهند طلبید. همۀ اینها را نیک میدانستیم و همۀ دشواریها را از پیش میشناختیم. دانسته و شناخته بکوشش و فداکاری آماده گردیدیم.»
** ''(دادگاه، ص 14)1323''
*«در ایران همۀ نارواییها و بیراهیها از اینجا برخاسته که کسانی ادبیات را چیز جداگانه پنداشتهاند و از اینجا به دو خطای بسیار بزرگی دچار گردیدهاند زیرا از آنجا که شعر و ادبیات را کاری پنداشتهاند پی کار دیگری نرفته خواستهاند از این راه روزی بخورند با آنکه توده به آن کار نیازی نداشته و ارجی نمیگزارده. از اینجا آنان ناگزیر شدهاند که خود را به دربارها ببندند یا بستگی این توانگر و آن توانگر را بپذیرند. از اینجا هم ناگزیر شدهاند که راه چاپلوسی را پیش گیرند و روی مردمی و آزادگی را سیاه سازند.
از آنسوی چون شعر را کاری میپنداشتهاند دیگر پایبند نیاز و دربایست نشده و هر روز و هر زمان به شعرسرایی برخاستهاند. بهار آمده شعر سروده. پاییز آمده شعر سروده. در عید شعر سروده. در سوگواری شعر سروده. یکی مرده شعر سروده. یکی زاییده شده شعر سروده. یک روز جیبش پر از پول بوده شعر سروده و جهان را به غلامی خود نپسندیده. روز دیگر جیبش تهی بوده شعر سروده و صد گِله از روزگار نموده. از همین جا کار بیهودهگویی بالا گرفته و معنای درست ادبیات و شعر از میان برخاسته است.»
** ''(سخنرانی کسروی در انجمن ادبی ص 5)1314''
*«آقای هژیر [وزیر کشور در آن زمان و سپس نخستوزیر] من در کجا و در کدام نوشتۀ خود دعوای پیغمبری کردهام؟!. پیغمبری در اندیشۀ مردم آنست که فرشته از آسمان بنزد کسی بیاید و از سوی خدا پیامی آورد و آن کس با خدا پیوستگی پیدا کند و اگر خواست بآسمانها رود و اگر خواست مرده زنده گرداند، با جانوران سخن گوید ـ پیغمبری در پیش مردم باین معنیست. من در کجا گفتهام فرشته بنزد من میآید؟!. کجا گفتهام مرا با خدا پیوستگی هست؟!. شما این دروغ را از کجا آوردهاید؟!. نمیدانم چرا زشتی این دروغ را نفهمیدهاید؟!. گویا میپندارید که ما خواست شما را درنیافتهایم.
آری آقای هژیر، شما و همدستانتان میخواستید این جنبش بسیار بزرگ ما را یک کوشش کوچک «مذهبی» نشان دهید و بهمین دستاویز ما را خفه گردانید. این سخن شما نیز از آن راه بوده.
آقای هژیر، من هرچه گفتهام آشکار گفتهام، کتابها نوشته در سراسر جهان پراکندهام. آنگاه من همهاش بکار کوشیدهام، بدعوی برنخاستهام. من هیچگاه مرد دعوی نبودهام.»
** ''(دادگاه ص 35)1323''
*«آری ما گروهی میباشیم. ولی «مذهب» بنیاد نمیگزاریم. ما خواست خودمان را بارها آشکار گردانیدهایم. ما میخواهیم این کشور را از بدبختی برهانیم و چون راه کار را شناختهایم بفیروزی خود امیدمندیم. ما میخواهیم گمراهیها و بدآموزیهای زهرآلود را که از سعدی و حافظ و مولوی و دیگران بیادگار مانده و شماها[«کمپانی خیانت»] در راه افزودن برواج آنها صد پافشاری نشان دادهاید از ریشه براندازیم، و بجای آنها کتابهایی را که بجوانان درس غیرت و گردنفرازی و میهنپرستی دهد روان گردانیم.
ما میخواهیم این فرهنگ مغزفرسا که بدخواهان این کشور بنیاد گزاردهاند از میان برداشته بجای آن فرهنگ را بمعنی راستش بنیاد گزاریم.»
** ''(دادگاه ص 36)1323''
*«یک تودهای که سیوشش سال است مشروطه گرفته ولی هنوز از هزار تن یکی معنی آن را نمیداند، یک تودهای که درمیان پانزدهملیون مردمش چهارده کیش هست که هر کدام سیاست جدایی و آرمان جدایی دارد یک تودهای که در آن ارمنی و آسوری و جهود و زردشتی و عرب و کرد و ترک و لر و بختیاری جدا از هم میزیند و در قرنهای متمادی هنوز درهم نیامیختهاند، یک تودهای که سرمایۀ علمی او بدآموزیهای بسیار بیخردانۀ خراباتیان و صوفیان و باطنیان زمان مغول میباشد، یک تودهای که مردان چهل ساله و پنجاه سالهاش سود از زیان و نیک از بد باز نمیشناسند ـ چنین تودهای چگونه تواند با دیگران همسری نماید و در میدان نبرد مقهور دیگران نگردد؟!..»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 162)1321''
*«بدانید ای ایرانیان حوادث امروز به پیشواز شما آمده. شما بایستی بیندیشید و آینده را بدیده گیرید و حوادث را پیشبینی کرده بجلوگیری پردازید. نکردهاید و اینک حوادث بسر وقتتان رسیده. اکنون شما در آخرین سنگرید. اگر باز سستی نمایید، باز بهانه آورید، این سنگر را هم از دست خواهید داد و سیل حوادث شما را خواهد پیچانید و خدا میداند که سرگذشت این توده چه خواهد بود.
بدانید ای ایرانیان، آسمان برای شما نخواهد گریست، زمین برای شما بلرزه نخواهد افتاد.»
** ''(امروز چاره چیست؟، ص 51)1324''
*«بدبختی همین است که یک تودهای بجای همه چیز دست بدامن غوغا و هایهوی و ناله و گله بزنند و چنین دانند که از این راه بجایی خواهند رسید.
هان ای ایرانیان، راه را گم کردهاید و هان ای بیچارگان سررشته را از دست دادهاید.
...
بدانید ای ایرانیان: این درد و گرفتاری که شما درآنید بیدرمان و چاره نمیباشد ولی باید نخست راه آن دانسته شود و دوم یک دسته از مردان نیک دست بهم دهند و بنام غیرت و مردانگی کوشش و جانفشانی دریغ نگویند.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 212)1321''
*«کسانی تا آن اندازه سست و کمدلند که نمیخواهند حقایق را بهمسر و فرزندان خود بیاموزند و از اینکه یک شب خشم و دلتنگی خواهد بود یا یک هیاهویی خواهد برخاست پروا مینمایند و با این حال شتاب دارند که هرچه زودتر به نتیجه برسند. گویا میخواهند فرشتگان از آسمان بیایند و این کارها را انجام دهند و یا یک «اعجازی» رخ داده آنان را از هر رنجی آسوده گرداند.
اینست میگویم:
یک راهی چه دور و چه نزدیک، با رفتنست که بپایان میرسد. شما نیز تا نکوشید نتیجهای نخواهید دید و از درد دل گفتن و آرزو کردن کمترین سودی نخواهد بود.
شما یکبارگی یا باین خواری و زبونی گردن نهید و سر پایین انداخته با این زیستِ پستی که دارید بسازید و بیهوده بگله و ناله نپردازید، و یا اگر میخواهید از خواری و زبونی رها گردید راه آن همینست که بکوشید و این اندیشههای پراکنده را دور رانید و راستیها را در دلها جایگزین گردانید و همگی را دارای یک راه و یک آرمان سازید.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 242)1321''
*«شما هرچه نیک باشید و بزرگ باشید، و هرچه دلسوزی بمردم دارید و نیکی آنان خواهید، تا هر کدام جدا میکوشید و بهوس راه دیگری دنبال میکنید دشمن و بدخواه توده خود میباشید.
چه دشمنی بالاتر از آن که هر کدام مردم را بسوی دیگر میکشید و پراکنده و آواره میگردانید؟!.. چه بدخواهی بالاتر از این که با چیزهای بیهوده آنان[را] سرگرم میدارید و نمیگزارید درپی کار و زندگی خود باشند و بدبختی خود را دریابند؟!..»
** ''(پیمان سال پنجم، شمارۀ پنجم صفحۀ 185)1318''
*«بدانید ای ایرانیان حوادث امروز به پیشواز شما آمده. شما بایستی بیندیشید و آینده را بدیده گیرید و حوادث را پیشبینی کرده بجلوگیری پردازید. نکردهاید و اینک حوادث بسر وقتتان رسیده. اکنون شما در آخرین سنگرید. اگر باز سستی نمایید، باز بهانه آورید، این سنگر را هم از دست خواهید داد و سیل حوادث شما را خواهد پیچانید و خدا میداند که سرگذشت این توده چه خواهد بود.
بدانید ای ایرانیان، آسمان برای شما نخواهد گریست، زمین برای شما بلرزه نخواهد افتاد.»
** ''(امروز چاره چیست؟، ص 51)1324''
*«بدانید ای ایرانیان! شما را پراکندگی بیچاره و درمانده گردانیده.
. . .
بدانید ای ایرانیان! از کوششهای تنها به تنها نتیجه بدست نیاید. از تدبیرهایی که هر کس تنها برای رهایی خود کند سودی نباشد. در چنین هنگامهایی باید همگی دست بهم داد و برای همگان کوشید. از این راهست که میتوان به نتیجهای رسید. در ایران کسان چیزفهم و کاردان بسیار است. ولی عیب اینجاست که از هم پراکندهاند و هر کس بتنهایی چیزهایی میاندیشد و کاری از پیش نبرده در توی خشم و دلتنگی میسوزد. اینان اگر همه یکی گردند بکارهای نتیجهداری توانند برخاست.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 157)1321''
*«یکی از آنان[درسخواندگانی که در برابر دلیل ایستادگی کنند] با من گفتگو کرده ایرادهایی میگرفت و چون پاسخ شنیده درمانْد چنین گفت: «اینطور نیست که شما هیچ اشتباه نکنید». گفتم: این سخنان شما بیاد من میاندازد آن را که روزی ملایی بنزد من آمده چنین میگفت: «شما معصوم نیستید. معصوم آن چهارده تن بودند که آمدند و رفتند. این عقیدۀ مذهبی ماست که در بیانات شما قائل به اشتباه باشیم». آخوندک بایای[=وظیفۀ] خود میشناخت که در گفتههای من اشتباه باور کند اگرچه هیچی پیدا نکند. شما نیز همان حال را میدارید. راستی که آخوندهای فرنگی هستید. این چه سخنیست که میگویید؟!. شما اگر ایرادی بسخنان من میدارید بگویید وگرنه بپذیرید.»
** ''(کتاب در پیرامون روان، نشست چهارم)1324''
*«این بایای آدمیگری شماست
کسانی میپندارند این شاهراهی که ما مینماییم و آمیغها که روشن میگردانیم، آنان آزادند که بپذیرند یا نپذیرند. میگویم: نه چنین است.
شما که آدمی هستید باید درپی آمیغها باشید، و چون مییابید تشنهوار بپذیرید و پیروی کنید. خدا به شما فهم و خرد داده که یک راه رستگاری که نموده میشود بشناسید و بپذیرید و با دیگران در آن همگام باشید. این بایای آدمیگری شماست و جز این نتواند بود.
آنانکه از آمیغها[=حقایق] رو گردانند و از شاهراه رستگاری کناره جویند، ارج آدمیگری خود را از دست دادهاند، و گذشته از خودشان مایۀ تیرهروزی و پستی فرزندانشان خواهند بود، و پس از همه، در پیشگاه آفریدگار شرمنده و سرافکنده خواهند گردید.
گاهی کسانی ستیزهرویی نموده چنین میگویند: «شما آنچه میخواهید بگویید، ما که نخواهیم پذیرفت». میگویم: این نادانی را پیش از شما جهودان کردهاند.»
** ''(پرچم نیمهماهه شمارۀ یازدهم)1322''
*«پیروان کیشها، دین را بآن معنایی که ما میگوییم نمیشناسند. آنان دین را این میدانند که هر کسی به یک خدایی در بالاسر جهان، و بیک پیغمبری در زیردست او، و بیک رشته امامانی (یا قدیسانی) در پایینتر از آن، باور دارد، و بهشت و دوزخ و ترازو و پل صراط (چنرت) و مانند اینها را بپذیرد، و در زیست خودش آن پیغمبر و امامان را دوست دارد، و بزیارت گنبدهاشان رود، و داستانهای ایشان را فراموش نگردانیده همیشه تازه نگه دارد، و «با دوستانشان دوست و با دشمنانشان دشمن» باشد. آنان دین را این میدانند و هودهای[نتیجه] که از این میخواهند آبادی آنجهان و رفتن ببهشت است.
میباید گفت: دین در نزد ایشان «یک ساختمانی در اندیشه»، و برخی کارهایی بنام «بهشتجویی» میباشد.»
** ''(پرچم نیمهماهه ص274)1322''
*«آدمیان همگی از یک ریشهاند.
این تیرهها که درمیانند همگی یکسانند، و یکی را بدیگری برتری نیست. برتری یک مرد و یا یک توده جز از راهِ درستی روان و خِرَد، و پاکی دین و زندگی نتواند بود.
تیرههایی که در دانش و هنر پیش افتادهاند، این یک فیروزی بزرگیست که بهرۀ آنان گردیده، لیکن باید بدیگران یاوری کنند، و از دانش و هنر خود بآنان سود رسانند، و در پیشرفت، آنان را نیز همراه گردانند. این رفتار را بنام آدمیگری کنند، به پیروی از خِرَد کنند، بَهرِ آسایشِ خودشان و دیگران کنند.
بسیار نادانیست که با دانش و هنر، دیگران را زیردست گردانند. بسیار نادانیست که با نیرنگ و فریب، تیرههایی را از پیشرفت بازدارند. این یک بدنامی بزرگی بآنان خواهد بود.»
** ''(ورجاوندبنیاد بخش یکم، بند 11)1322''
*«این ایرادها را[به کیششان] که میگیریم [ملایان] میگویند: «اینها عقیدۀ عوامست چه ربط باصل دین دارد؟!.. ما اصل دین را میگوییم..» میگویم اصل دین چیست؟!.. کجاست؟!. شما اگر اصل دین را میشناسید پس چرا نگرفتهاید؟!. چرا بمردم یاد ندادهاید؟!.. این در کجای جهانست که یک مردمی در توی گمراهیهای پست دست و پا زنند و بهانهشان این باشد که اینها که در اصل دین ما نیست؟!. در کجای جهانست که یک مردمی با صد نادانی بسر برند و با اینحال خود را گمراه ندانند و باصل دین بنازند؟... ای بیخردان مگر دین هم اصل و بدل دارد؟!. مگر دین رختست که دو دست باشد و یکی را بتن کنند و دیگری را در بقچه نگه دارند؟!.
شگفت بهانهای بدست افتاده. یک دسته مردمی در یک سرای فروریخته و ویرانهای بسر برند و عنوانشان این باشد که اصلش یک سرای درست و باشکوهی بوده!»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 250)1321''
*«آنان[ملایان] اصل دین را نمیدانند، دانستن اصل دین نه بآن آسانیست که مردم میپندارند. اگر آنان اصل دین را میشناختند از نخست گرفته بودند و نیاز نداشتند که بَدَلش را بگیرند و سپس باصل بازگردند.
دوم آنان خواستشان دکانداریست و این یک کالای نوینیست که ببازار آوردهاند، و خواستشان اینست که هر چیزی را که دیدند مریدان میپسندند و خریدارش میباشند بگویند از اصل دینست، و هرچه را که دیدند کساد پیدا کرده و دیگر خریداری ندارد (مثلاً نذر سقاخانۀ نوروزخان و مانند آن) بگویند اینها از اصل دین نیست.
اینست راز کار ایشان. شیادان پستنهاد بجای آنکه با کوشش و دسترنج نان بخورند باین فریبکاریها برخاستهاند و گمراهان را گمراهتر میگردانند. خدا ریشۀ اینان را براندازد.
...
اگر چنین بود که یک دینی چون اصلش راست و درست بوده از آلودگیهایی که پیدا کرده باکی نباشد پس بدینهای زردشتی و مسیحی و جهودی چه ایراد هست؟! مگر آنها نیز اصلش پاک و درست نبوده؟!.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 250)1321''
*«خواست ما آنست که در جهان یک راهی از روی دانستن و فهمیدن و پیروی از خرد کردن باز باشد و زندگانی از روی فهم و بینش راه افتد، و همان پروایی را که امروز مردمان دربارۀ تندرستی و پزشکی میدارند دربارۀ نیکی زندگانی و آسایش تودهها نیز کنند و نبردی را که با بیماریها مینمایند مانندهاش را با گمراهیها و بدیها آغازند.
اگر پزشکی دانش تندرست زیستن و توانا گردیدنست، دین نیز دانش آسوده زیستن و پاک و ستوده بودن و از معنی جهان و زندگانی آگاهی بسزا داشتنست.»
** ''(پرچم هفتگی شمارۀ هفتم)1323''
*«آن نه دیندار است که بدلیل گردن نگزارد.
اگر چنین شایستی که هر کسی بر روی پندار خود ایستادگی نماید پس دین چه بایستی؟!. دین از بهر آنست که هر کسی پندارهای دیگری را دنبال ننماید و اینست باید همهی باورها با دلیل باشد تا پراکندگی پیش نیاید. ببینید فرستادگان همه از خرد و فهم سخن راندهاند و همه دلیل را پیش آوردهاند.»
** ''(راه رستگاری گفتار نوزدهم)1316''
*«امروز معنی دین دانسته نیست و این خود یک گرفتاری برای جهان گردیده. برخی دستگاههایی ـ از زردشتیگری و جهودیگری و مسیحیگری و اسلام ـ درمیانست و هر یکی از مسیحیگری و اسلام شاخههای بسیاری پیدا کرده و از هر کدام کیشهای بسیار پدید آمده.
اینها پر از گمراهی و نادانی، و هر یکی در بیارجی همسنگ بتپرستیهای چینیان و ژاپنیان و هندویان میباشد.
مردمان «دین» اینها را میشناسند و اینست بدو دسته میباشند: یک دسته پیروان اینها که در نادانیها و گمراهیها فرورفتهاند، و بسیار پستاندیشهاند، یک دسته آنان که از اینها رمیده بیکبار از دین روگردان و گریزان میباشند.»
** ''(ورجاوندبنیاد، بخش دوم، بند 1)1322''
*«اگر راستی را بخواهند پیشرفت دانشها و آگاهیهایی که از آن راه بدست آمده با گوهر[=اصل] دین برخوردی ندارد، و جز با پندارهای بیخردانهای که این و آن افزودهاند ناسازگار نیست و ما بارها گفتهایم که دین از این پندارها بیزار است، و این بسود دین میباشد که آنها از میان برخیزد.
هستی آفریدگار و یگانگی و توانایی و دانایی او و جاویدانی روان که از گوهر دین است، دانشها هرچه پیش رود بر استواری اینها خواهد افزود.
راه جستجو و آزمایش که پایۀ دانشهای امروزیست کمتر لغزش دارد. آدمیان هرچه از این راه پیش روند بروند. دین را از آن هیچ گونه ناخرسندی نیست.
ناخرسندی دین همه از گزافبافیها و پندارپردازیهای پیشینیانست که مایۀ گمراهی مردمان و پراکندگی ایشان گردیده.»
** ''(راه رستگاری گفتار هفتم)1316''
*«اینان [فیلسوفان مادی] در دشمنی که با زورگوییهای کشیشان و دیگران نمودهاند رستگار بودهاند، ولی نپذیرفتن خدا و عنوان مادیگری که پیش آوردهاند جز دنبالۀ سیلِ خشم نبوده، و آنچه خامی اندیشۀ ایشان را در این باره روشن میگرداند داستان نشناختن روان و خرد، و جدا نگرفتن آدمی از جانوران، و مانند اینهاست که با فلسفۀ خود توأم گردانیدهاند. چه ما نشان دادیم که روان و خرد در کالبد آدمی درخور نشناختن نیست، و آدمی اگرهم از سرشت تن و جان با جانوران یکیست، از سرشت روان جداست، و این بدترین گمراهیست که کسی اینها را درنیابد، بدترین درماندگیست که یکی خود را نشناسد.»
** ''(راه رستگاری، گفتار دهم)1316''
*«اگر راستی را بخواهند پیشرفت دانشها و آگاهیهایی که از آن راه بدست آمده با گوهر[=اصل] دین برخوردی ندارد، و جز با پندارهای بیخردانهای که این و آن افزودهاند ناسازگار نیست و ما بارها گفتهایم که دین از این پندارها بیزار است، و این بسود دین میباشد که آنها از میان برخیزد.
هستی آفریدگار و یگانگی و توانایی و دانایی او و جاویدانی روان که از گوهر دین است، دانشها هرچه پیش رود بر استواری اینها خواهد افزود.
راه جستجو و آزمایش که پایۀ دانشهای امروزیست کمتر لغزش دارد. آدمیان هرچه از این راه پیش روند بروند. دین را از آن هیچ گونه ناخرسندی نیست.
ناخرسندی دین همه از گزافبافیها و پندارپردازیهای پیشینیانست که مایۀ گمراهی مردمان و پراکندگی ایشان گردیده.»
** ''(راه رستگاری گفتار هفتم)1316''
*«اینان [فیلسوفان مادی] در دشمنی که با زورگوییهای کشیشان و دیگران نمودهاند رستگار بودهاند، ولی نپذیرفتن خدا و عنوان مادیگری که پیش آوردهاند جز دنبالۀ سیلِ خشم نبوده، و آنچه خامی اندیشۀ ایشان را در این باره روشن میگرداند داستان نشناختن روان و خرد، و جدا نگرفتن آدمی از جانوران، و مانند اینهاست که با فلسفۀ خود توأم گردانیدهاند. چه ما نشان دادیم که روان و خرد در کالبد آدمی درخور نشناختن نیست، و آدمی اگرهم از سرشت تن و جان با جانوران یکیست، از سرشت روان جداست، و این بدترین گمراهیست که کسی اینها را درنیابد، بدترین درماندگیست که یکی خود را نشناسد.»
** ''(راه رستگاری، گفتار دهم)1316''
*«باشد کسانی چنین پندارند که این مردم چون خداپرست و دیندارند و دلبستگی به دین و نام خدا میدارند از آنروست که این پافشاریها را مینمایند و بنگهداری آن دستگاه اسلامْ نام میکوشند. ولی این پندار راست نمیباشد و ما آزموده دیدیم که چون با آنها از دین بسیار والاتر و استوارتری که مایۀ بلندی نام خداست سخن میرانیم نمیپذیرند. بلکه چنانکه گفتیم از هیچ گونه دشمنی و کارشکنی بازنمیایستند، بلکه بیفرهنگی و پستی نیز مینمایند.
راستی آنست که دلبستگی بدانستههای خود و پافشاری بروی نادانیها و گمراهیها یکی از خویهای پستیست که در نهاد آدمیان نهاده شده، و چون روانها بیمار و خردها ناتوان بود این خوی پست نیرو گیرد و کارگر باشد، اینست راز آن دلبستگی و پافشاری که ما از مسلمانان میبینیم.»
** ''(در پیرامون اسلام , گفتار سوم)1322''
*«امروز صد هزارها، بلکه هزار هزارها، کسان از این دستگاه نان میخورند. ملاها، طلبهها، روضهخوانها، عَشرخوانها، سیدها، پیروان صوفی، درویشان ویلگرد، دعانویسها در هر شهری گروهی انبوه میباشند. در نجف و کربلا و سامرا و بغداد و مشهد و قم و مدینه و مکه در هر یکی چند هزار تن گرد گنبدها را گرفته و بنام متولی، خادم، زیارتنامهخوان، مجاور مفتخواری میکنند. اینان بنام دین با خوشی میزیند و برتری نیز بمردم میدارند، بلکه برخی شکوه و بزرگی پیدا کردهاند.
چنانکه نوشتیم مجتهدان شیعه، با دروغ و افسانه، دستگاه فرمانروایی برای خود چیدهاند و بیتاج و تخت فرمان میرانند و از مردم بنام «مال امام» مالیات میگیرند.
...
امروز این دستگاه به دو کار بسیار میخورد: یکی بکار مفتخواری که بدینسان ملیونها دکان باز کردهاند. دیگری بکار سیاست که دولتهای آزمند این را افزاری برای چیرگی بتودههای شرقی گرفتهاند.»
** ''(در پیرامون اسلام , گفتار سوم)1322''
*«خرد که گرانمایهترین دادۀ خداست باید هر کسی آن را نیک شناسد و پیروی کند و راستی آنست که دین برای نیرومند گردانیدن خردهاست، ولی مسلمانان این را نمیشناسند و ارجی نمیگزارند. بلکه چون باورها و کارهاشان بیخردانه است با خرد دشمنی مینمایند و از ارج آن میکاهند. بارها دیدهایم میآیند و با ما بکشاکش میپردازند که بهر چه اینهمه به خرد ارج میگزاریم. یا دیدهایم میگویند: «عقلها نیز باهم اختلاف دارد».
** ''(در پیرامون اسلام، گفتار یکم)1322''
*«... [مسلمانان] معنی دین را نمیدانند و از آن بیگانه میباشند. آری، با آن دلبستگی که به دین نشان میدهند معنی راست آن را نمیدانند. دین «شناختن معنی جهان و پی بردن بآمیغهای زندگانی و زیستن بآیین خرد است» ولی آنان این را نشناخته، دین را یک رشته پندارهای بیپا و کارهای بیهودهای میشناسند. در نزد آنان دین یک چیزی در کنارۀ زندگانی است.
مثلاً چنانکه گفتیم امروز مسلمانان در بیشتر جاها زندگانی نژادی پیش گرفتهاند و با قانونها و عادتهای اروپایی زندگی میکنند، و دانشهای اروپایی را که با کیشهای ایشان سازش نمیدارد درس میخوانند و با این حال کیشهای خود را نیز نگاه داشتهاند و پابستگی[=تقید] بآنها نشان میدهند. زیرا چنین میپندارند که دین یک چیز جداگانهای در کنارۀ زندگانی، و نتیجۀ آن خوشی و روسفیدی در آنجهان میباشد.
شنیدنیتر آنکه هنوز ملایانی در نجف و کربلا و جامع اَزهَر و دیگر جاها درس فقه میخوانند و کتابهای فقهی مینویسند و هیچ نمیگویند برای چیست. آیا این گمراهی و نادانی نیست؟!.»
** ''(در پیرامون اسلام، گفتار یکم)1322''
*«شناختن آفریدگار پایهای از دین است. ولی اینان [مسلمانان] او را نمیشناسند. خدایی از پندار خود ساختهاند که در بالای هفت آسمان مینشیند و جهان را با دست فرشتگان راه میبرد. خدایی که همچون پادشاه خودکامۀ خودخواهی، چون از مردم اندک نافرمانی دید به خشم آید و بیماری و گرسنگی و زمینلرزه فرستد، ولی سپس که مردم رو بسویش آوردند و به لابه و زاری پرداختند خشمش فرونشیند و پتیاره[=بلا] بازگرداند، اینست خدایی که میپندارند.
خدایی که جهان را به پاس[=احترام] هستی چند تن آفریده. خدایی که مهر ورزد، میانجی پذیرد، با زبان دانههای تسبیح و آیههای قرآن با مردم سخن گوید (استخاره).»
** ''(در پیرامون اسلام، گفتار یکم)1322''
*«باید دانست اسلام دوتاست: یکی اسلامی که پاکمرد عرب هزاروسیصدوپنجاه سال پیش بنیاد نهاد و تا قرنها برپا میبود، و دیگری اسلامی که امروز هست و برنگهای گوناگونی از سنی و شیعی و اسماعیلی و علیاللهی و شیخی و کریمخانی و مانند اینها نمودار گردیده. این دو را اسلام مینامند. ولی یکی نیستند و بیکباره از هم جدایند، و بلکه آخشیج[=ضد] یکدیگرند، به دو دلیل:
1) دلیل جستجو: ما از آن اسلام آگاهی داشته، نیک میدانیم که جز این میبوده. آن یک دین پاک بتشکن میبوده و این، یک رشته کیشهای سراپا بتپرستی و آلودگیست.
2) دلیل نتیجه: آن اسلام، مردم پراکنده و زبون عرب را یک توده گردانیده، بفرمانروایی نیمی از جهان رسانید. این اسلام تودهها را از هم میپراکند و زبون و زیردست میگرداند. امروز مسلمانان از خوارترین و زبونترین مردمان جهانند و در زیر دست بیگانگان زیسته، آن را کمی خود نمیپندارند.
در اینجاست که میباید گفت: درخت را از میوهاش شناسند، یک درختی آن میوۀ شیرین را داده و دیگری این میوۀ تلخ را میدهد، آیا هر دو را یکی میتوان پنداشت؟!.»
** ''(در پیرامون اسلام، دیباچۀ سخن)1322''
*«دین والاترین اندیشههاست. دینداران باید چه در زمینۀ زندگانی و برخورداری از جهان، و چه دربارۀ دانش و بینش، و چه از روی خوی[=عادت] و خیم[=خصلت]، برتری به بیدینان داشته باشند (چنانکه در قرنهای نخست اسلام چنین میبوده). ولی مسلمانان امروز از هر باره پستند و باورهای امروزی مسلمانی نه تنها مسلمانان را پیش نمیتواند برد، از پیشرفت جلو نیز میگیرد و هر تودهای برای آنکه پیش روند ناچار میگردند اسلام را بکنار گزارند.»
** ''(دیباچۀ در پیرامون اسلام)1322''
== پیوند به بیرون ==
{{ویکیپدیا}}
{{ناتمام}}
{{ترتیبپیشفرض:کسروی، احمد}}
[[رده:اهالی ایران]]
[[رده:پژوهشگران ایرانی]]
[[رده:تاریخنگاران ایرانی]]
[[رده:زبانشناسان ایرانی]]
jd50dk1j7dkqud7046hklpajrl4ci4b
171216
171207
2022-08-01T09:10:37Z
فرهنگ2016
10613
خنثیسازی نسخهٔ 171207 از [[Special:Contributions/Azade10|Azade10]] ([[User talk:Azade10|بحث]]) وقتی نیاز واضحی به تمیزکاری دارد نباید برچسب را حذف کنید.
wikitext
text/x-wiki
{{تمیزکاری}}
[[File:Ahmad Kasravi portrait.jpg|thumb]]
'''[[w:احمد کسروی|احمد کسروی]]''' (۱۸۹۰–۱۹۴۶) تاریخنگار، زبانشناس، پژوهشگر، حقوقدان و اندیشمند [[ایرانی]].
== گفتاوردها ==
* «تمامِ ایرانیانی که اندکی آگاهی دارند، از عقب ماندگی کشور - به ویژه افول [[ایران]] از یک امپراتوری بزرگ و قدرتمند به دولتی ضعیف و کوچک - نگران شدهاند. ریشهٔ انحطاط در کجاست؟ در اوایل قرن، روشنفکران میتوانستند ادعا کنند که مقصّرِ اصلی، مستبدینی بودند که نفعی پنهانی در بی سوادی و جهلِ مردمِ کشور داشتند. امّا در حقیقت بیست سال پس از حکومت مشروطه ما نمیتوانیم همان پاسخ را بدهیم. اکنون میدانیم که تقصیر اصلی نه بر گردنِ فرمانروایان بلکه فرمانبرداران است. آری، علّتِ اصلی توسعه نیافتگی در ایران و شاید در بیشتر کشورهای شرقی، تفرقه و اختلاف میانِ توده هاست.»
** <small>در «علل اصلی عقب ماندگی»، روزنامهٔ پرچم، ۷/۲/۱۳۲۱</small>
* «امروز یکی از گرفتاریهای ایران، بلکه بدترین گرفتاری او، پراکندگی ایرانیان است. مردمی که دارای سرزمینی مشترک میباشند و در حیطهٔ یک دولت [[زندگی]] میکنند، نباید به فرقههای رقیب تقسیم شوند. ایرانِ امروز به این بدبختی گرفتار است و اگر این حال دیر پاید، [[خدا]] میداند ایرانیان چه مشت سختی را از دست روزگار خواهند خورد.»
** <small>در «اسلام و ایران»، ''پیمان''، ۱۲/۱۱/۱۳۱۲، سال بیستم، ص ۲۷۷ و ۳۸۰</small>
* «بدانید ای برادران: آنچه یک توده را نابود سازد اندیشههای بیهوده و پراکندهاست. اندیشههای بیهوده و پراکنده از یکسو مردم را از هم پراکند و توده را از نیرو اندازد و از یکسو دلها را بخود واداشته از پرداختن بکار و زندگی دور سازد. کسانی را اینها خرد مینمایند. ولی گرفتاری بس بزرگی میباشد.»
** <small>در «راه رستگاری»، گفتار بیست و چهارم</small> 1316
* «اگر راستی را خواهیم این علمای نجف و دو سید و کسان دیگر از علما که پافشاری در مشروطهخواهی مینمودند، معنی درست مشروطه و نتیجه رواج قانونهای اروپایی را نمیدانستند، و از ناسازگاری بسیار آشکار که میانه مشروطه و کیش شیعهاست آگاهی درست نمیداشتند، مردان غیرتمند از یکسو پریشانی ایران و ناتوانی دولت را دیده و چارهای برای آن جز بودن مشروطه و مجلس نمیدیدند و با پافشاری بسیار به هواداری از آن میکوشیدند، و از یکسو خود در بند کیش بوده چشمپوشی از آن نمیتوانستند. در میان این دو درمیماندند.»
** <small>در «تاریخ مشروطه ایران»، تهران، چاپ سیزدهم، ۱۳۳۰، ص ۲۸۷</small>
* «ای ایرانیان ما شما را بنام خدا، بنام میهن، بنام شرافت و ناموس و بنام بزرگی و آقایی میخوانیم. بیایید دست برادری و همکاری بهم دهیم تا کشور خود را از این بردگی و بیچارگی رهایی بخشیم. این بار سنگین را جز با یاری و همدستی نمیتوان برداشت. همان گونه که برای هستی خود نیاز به غذا داریم برای توده و کشور خویش نیز نیازمند یک راه خدایی میباشیم. ما پاکدینان آن راه را پیروی میکنیم، گفتههای ما ادعا نیست بخوانید و بیندیشید و خرد را داور گردانید آنگاه بسوی ما شتابید و با ما پیمان همدستی بندید.»
** <small>احمد کسروی</small> روزنامه پرچم
* «درد بزرگ ایرانیان ندانستن حقایق زندگانیست. چون حقایق را نمیدانند از هم پراکندهاند، در کارها سستند، بکشور خود علاقه کم دارند، در برابر حوادث تنها بگله و ناله بس میکنند و در کوشش به تقلیدهای صوری که از اروپاییان مینمایند امید میبندند، هر کسی خود را راهنما میشمارد، هر کسی پیشنهادها میکند. اینها همه نفهمیدن معنی زندگانیست.»
** <small>(پرچم روزانه ش۵۰، احمد کسروی) کتاب «حقایق زندگی»</small>
* «نخست کشور است و پس از آن مسلک و اندیشه»
** ''(پرچم روزانه ش ۶۱)۱۳۲۱
* «ما یک چیزی در ایرانیان میبینیم که همان دلیلست که بسیار نادانند. اینان از یکسو همیشه از حال بدبختی خود گله میکنند، و از یکسو میخواهند بهیچ چیزی از آنچه امروز هست دست زده نشود: کیشها همچنان بماند، دیوانهای شاعران در رواج خود باشد، صوفیگری بماند، خراباتیگری بماند، مادیگری بماند ـ همه چیز بماند و نیک هم گردند. در اینجاست که باید گفت: اینان چشم دارند و نمیبینند، گوش دارند و نمیشنوند، و مغز دارند و نمیفهمند.»
** <small>(پرچم نیمهماهه ص۳۳۳)۱۳۲۲</small>
* «از چیزهایی که در ایران باید بود بزرگ شدن دیهها و کوچک گردیدن شهرهاست. ما اگر بخواهیم از یکسو بکشاورزی رواج دهیم و از زمین و آب و هوا و آفتاب سود جوییم، و از یکسو در شهرها جلو مفتخوریها را بگیریم و بدینسان سامانی بزندگانی این توده دهیم، باید همهٔ بیکاران و بیهودهکاران را از شهرها بیرون گردانیده بدیهها فرستیم که هر کدام تکهای از زمین را بگیرند و بکارند. راه همینست. چیزی که هست این کار بآسانی نتواند بود و به یک زمینهای نیازمند است. … باید در دیهها زمینهٔ زندگانی آماده گردد. باین معنی دبستانها برای بچگان، و پزشک و داروخانه و بیمارستان برای بیماران، و دادگاه برای دادخواهان برپا باشد، و تلفن و برق و راههای اتومبیلرو آماده گردد. گذشته از همهٔ اینها باید آمیغها[=حقایق] در دلها جای گیرد و ارج کشاورزی دانسته گردد، و این نباشد که درسخواندگان و کسان آبرومند کشاورزی را بخود نپسندند یا از دیهنشینی سر باززنند. باید زندگانی بمعنی راستش در پیشگاه اندیشهها جلوهگر گردد و این نادانیهای تیره که مغزها را پر گردانیده از میان رود. اگر این زمینه آماده گردد بسیاری از مردم خود با دلخواه و آرزو رو بسوی دیهها آورند که یک زندگانی خوشتر و آرامتری را پیش گیرند.»
**<small> (کار و پیشه و پول، ص۳۷ از ۵۱)۱۳۲۳</small>
* «بسیاری از ایرانیان این سخنانی را که ما دربارهٔ «دارایی» و آب و خاک و میهنپرستی نوشتیم خوانده چنین خواهند گفت: «ما اینها را میدانستیم». اینان «دانستن» را همان شنیدن و بیاد سپردن میشمارند. ولی این دانستن نیست. «دانستن» آنست که یکی یک موضوعی را نیک بفهمد و با دلیل آن را تصدیق کند و بروی آن پافشاری نماید و اگر سخنی را بضد آن شنید با دلیل رد کند و پس از همه آن را بکار بندد و رفتارش از روی آن باشد. دانستن این را میگویند، و ما نیز این گونه دانستن را میخواهیم. ما میخواهیم ایرانیان این سخنان را نیک بفهمند و نیک بیندیشند و باور کنند و هرگونه اندیشههای ضد آن که در دل دارند بیرون کنند. میخواهیم این را باور کنند که این سرزمین که خدا بایشان داده سرچشمهٔ زندگانی خودشان و فرزندانشان میباشد و اینست باید آن را گرامی شمارند و قدرش دانند و بنگهداریش کوشند. میخواهیم این را باور کنند که اگر نکوشند این سرزمین از دستشان خواهد رفت و همگی به زیردستی و بندگی خواهند افتاد و پراکنده و خوار و بیچاره خواهند گردید. میخواهیم اینها را نیک بفهمند و باور کنند و بکار بندند، آن وقت آن سخنان بیهودهای را که از بدآموزیهای مادیگران یا از گفتههای بیپای شاعران یا از فریبکاریهای ملایان و دیگران شنیدهاند و با این اندیشهها نمیسازد از دل بیرون کنند.»
** ''(پرچم روزانه شمارهٔ ۵۶)۱۳۲۱''
* «در هزاروسیصد سال پیش از این، کشاکشهایی دربارهٔ خلافت رخ داده و هرچه بوده پایان یافته و گذشته، امروز از گفتگوی آنچه سودی تواند بود؟. اینها نه تنها دین نیست، خود بیدینیست. راستی را دین برای آنست که مردمان چندان بیخرد و نافهم نگردند که زندگانی خود را رها کنند و بداستانهای هزاروسیصد سال پیش پردازند و درمیان مردگان کشاکش اندازند. کسانی که اینها را از دین میشمارند معنی دین را ندانستهاند. دین شناختن معنی جهان و زندگانی و زیستن بآیین خرد است. دین آنست که امروز ایرانیان بدانند که این سرزمینی که خدا بایشان داده چگونه آباد گردانند و از آن سود جویند و همگی باهم آسوده زیند و خاندانهایی به بینوایی نیفتند و کسانی گرسنه نمانند و دیهی ویرانه نماند و زمینی بیبهره نباشد.»
** <small>(پرچم نیمهماهه ص۱۰۶ و ۱۰۷)۱۳۲۲</small>
* «بدی در جهان تنها جنگ نیست. بدیهای بدتری میبوده و میباشد. این بدتر از جنگست که مردمی مردگان هیچکارهای را گردانندگان جهان دانند و بروی گورهای آنان گنبدها افرازند و از صدها فرسنگ راه بزیارت آنها روند. بدتر از جنگست که مردمی از آیین گردش جهان ناآگاه باشند و بگرفتاریهای خود چاره از «دعا» خواهند. بدتر از جنگست که گروهی بنام درویشی بکار و پیشهای نپردازند و جهان را خوار دارند و با تنهای درست و گردن کلفت بگدایی و مفتخوری پردازند. بدتر از جنگست که از میان مردمی، شاعران یاوهگویی برخیزند و آشکاره سخن از جبریگری زده مردم را به تنبلی و سستی وادارند. این نادانیها و مانندهای اینها در ایران و کشورهای شرقی رواج میداشته و جمال مبارکِ شما آن فهم و دانش نداشته که به اینها پردازد و مردم را از گمراهی بیرون آورد. بهاء به این نادانیها نپرداخته بماند، که خود نادانیهایی بآنها افزوده. بجای برانداختن گنبدها، خود چند گنبدی بلند گردانیده. بجای نابود گردانیدن دعاها، خود دعاهایی ساخته و بدست مردم داده. این بدترین بدیهاست که مرد درماندهای همچون بهاء بدعوای خدایی برخیزد و یک دسته چندان پستاندیشه و نافهم باشند که بچنان دعوایی گردن گزارند. آنچه شرقیان را بخواری و پستی کشانیده و بزیر یوغ غربیان انداخته، پابستگی به این گمراهیها و نادانیهاست. بهاء اگر آن بودی که نیکی جهان خواهد، بایستی به اینها پردازد و نبرد سختی آغازد. نه آنکه اینها را همه بگزارد و چند سخنی پا در هوا ـ از حرام کردن جنگ و دستور دادن به یکی شدن دینها ـ سراید و گردن فرازد.»
** ''(بهائیگری، گفتار دوم)۱۳۲۲''
*«در این کشور یا زندگانی دمکراسی یا کیش شیعی، یا سررشتهداری توده[=حکومت ملی] یا حکومت ملایان، یا آن یا این، هر دو در یکجا نتواند بود.
ایرانیان یا باید شیعه باشند و به آموزاکهای [تعلیمات] شیعیگری راه روند و مشروطه را رها کنند، یا هوادار مشروطه بوده بکیش شیعی (و همچنین بدیگر کیشها) چاره اندیشند.»
** ''(دولت بما پاسخ دهد، ص ۲۰)۱۳۲۳''
*«نادانی ملایان در این زمینه[معنی دین] بآن سادگی که پنداشته میشود نیست. همین نادانی دلیل روشنی به بیدینی ایشانست؛ زیرا دین برای شناختن آیین خدا و زیستن از روی آن آیین میباشد. راستی را دین برای اینست که مردمان جهان و زندگی را نیک شناسند و به هر کار از راهش درآیند. برای اینست که بجای درمان بجادو و دعا نپردازند. پس دعا خواندن و دعا نوشتن بجای درمان، و آن را چاره پنداشتن خود بیدینیست، و شما میبینید که ملایان همین را از دین میشمارند.»
** ''(پندارها، گفتار دوم)۱۳۲۲''
*«میشنویم کسانی در تبریز و دیگر جاها میگویند: فلان آخوند یا بَهمان پیشنماز گفته پرچم نخوانید و بآن روزنامه کمک نکنید. میگویم اگر میخواهید بسخنان ملایان گوش دهید یکبارگی چشم از زندگی پوشیده مرگ خود و فرزندانتان را بدیده گیرید.»
** ''(پرچم روزانه شماره ۲۳۱)۱۳۲۱''
*«بدانید ای ایرانیان! شما را پراکندگی بیچاره و درمانده گردانیده.
. . .
بدانید ای ایرانیان! از کوششهای تنها به تنها نتیجه بدست نیاید. از تدبیرهایی که هر کس تنها برای رهایی خود کند سودی نباشد. در چنین هنگامهایی باید همگی دست بهم داد و برای همگان کوشید. از این راهست که میتوان بنتیجهای رسید. در ایران کسان چیزفهم و کاردان بسیار است. ولی عیب اینجاست که از هم پراکندهاند و هر کس بتنهایی چیزهایی میاندیشد و کاری از پیش نبرده در توی خشم و دلتنگی میسوزد. اینان اگر همه یکی گردند بکارهای نتیجهداری توانند برخاست.»
** ''(پرچم روزانه شماره ۱۵۷)۱۳۲۱''
*«انبوهی از ایرانیان این را عادت خود قرار داده که از حال و پیشامد گله کنند و بنالند ولی هیچگاه در اندیشهٔ کوشش و چاره نباشند.
این نتیجهٔ درسیست که در سی سال گذشته از روزنامهها آموختهاند. میآیند مینشینند و سر گفتگو را باز میکنند، و دردها و گرفتاریها را بتقریر میآورند. ولی همینکه گفته میشود که باید دست بهم داد و چارهای کرد در آنجاست که صد سستی از خود نشان میدهند. در آنجاست که آدم میبیند
این بدبختها گله و ناله را میخواهند و بهیچ گونه کوششی تن درنخواهند داد.»
** ''(پرچم روزانه شماره ۱۵۸)۱۳۲۱''
*«عقیده بقضا و قدر و دلبستگی بجبریگری عزم و ارادهٔ اینها [مردمی که در اندیشهی کشورشان نیستند] را کشتهاست. بدبختها تا خطر را در نزدیکی خود نبینند بتکان نخواهند آمد و در چنان هنگامی نیز چاره دشوار خواهد گردید.
باید آشکاره بگویم: چنین مردمی شایستهٔ زندگی نمیباشند. در چنین روزگاری که تودهها سختترین نبردها میکنند و مردان و زنان و پیران و جوانان دست بهم داده در آسمان و زمین، در زیر دریا و در روی آن جنگ و خونریزی میکنند، یک چنین مردم سستنهاد و بیارادهای سرنوشتی جز لگدمالی در زیر پای دیگران نتواند داشت. باید اینها را آشکاره بگویم و حقایق را پوشیده ندارم.»
** ''(پرچم روزانه شمارهٔ ۱۵۸)۱۳۲۱''
*«مایهٔ بدبختی ایرانیان اندیشههای پراکندهایست که در مغزها جا دارد. این اندیشههای پریشان و گمراهست که ارادهها را سست و خردها را بیکاره میگرداند و مردم را بدینسان درمانده و بدبخت میسازد. سپس دلیل آورده گفتهایم: سرچشمهٔ کارهای آدمی مغز اوست. مغز است که بدیگر عضوها فرمان میدهد و آنها را بکار میاندازد. از آنسوی مغز تابع اندیشههاییست که در آن جا میگیرد. این اندیشههاست که مغز را اداره میکند.
پس از این مقدمه گفتهایم باعث اینکه ایرانیها بدینسان سستاراده و بیچارهاند سخنان پراکندهٔ ضد هم میباشد و مثل آورده گفتهایم: در این توده از یکسو سروده میشود:
«بجز از کشته ندروی» و از یکسو گفته میشود:
«که بر من و تو در اختیار نگشاده» یا گفته میشود:
«گر زمین را به آسمان دوزی ندهندت زیاده از روزی».
امروز از یکسو ما میخواهیم مردم را بکوشش واداریم و از یکسو کتابها پر است از تعلیمات جبریگری. از یکسو ما میگوییم: باید کوشید و کشور خود را نگه داشت و از یکسو کتابها پر است از اینکه با کوشش بجایی نتوان رسید:
«بخت و دولت بکاردانی نیست جز بتأیید آسمانی نیست».
از یکسو ما میگوییم: باید در اندیشهٔ نگهداری خاندانهای خود باشیم و باید خطرهای احتمالی آینده را بدیده گرفته درپی وسایل دفاع باشیم از سوی دیگر گوشها پراست با این شعر و مانند آن:
«اگر تیغ عالم بجنبد زجای نبّرد رگی تا نخواهد خدای». میگوییم:
آیا باور کردنیست که این همه سخنان که بنام جبریگری و اختیار نداری گفته شده بیاثر بماند؟!.. آیا باور کردنیست که سخنانی که ما بنام میهنپرستی و کوشش مینویسیم اثر خود را بکند ولی اینها نکند؟ !..»
** ''(پرچم روزانه شمارهٔ ۱۲۴)۱۳۲۱''
*«پایندگی یک توده بیش از همه در سایهٔ نکوخوییست
در جهانی که بنیاد زندگی بر کشاکش نهاده شده پایندگی یک توده بیش از همه در سایهٔ خویهاییست که مایهٔ استواری ایشان گردد. بدانسان که درختی تا سخت و استوار نباشد در برابر تندبادها ایستادگی نتواند، یک مردم نیز تا استوار نباشند پایدار نخواهند ماند.
کسانی خوشخویی را خندهرویی و چربزبانی و چاپلوسی و اینگونه سستنهادیها میپندارند یا ساختن با هر نیک و بد را هنری میانگارند. اینان سخت نادانند و خوشخویی جز از اینهاست.
برای یک توده پیش از همه خوییهایی میباید که استوار و پایدارشان گرداند.
آنچه یک توده را استوار و پایدار میگرداند چیست؟... آزادگی، غیرت، دلیری، از خود گذشتگی، پافشاری.
سخندانی و دانشمندی و هنروری و اینگونه عنوانها را در این زمینه ارجی نیست.»
** ''(پیمان سال سوم، شمارهٔ ۴ ص ۱۹)اردی بهشت ۱۳۱۵''
*«کار یک مردم یا یک توده تنها با گفتن و نوشتن و اظهار عقیده نمودن بجایی نمیرسد. این یکی از گمراهیهای ایرانیانست که تنها بگفتن و اظهار عقیده کردن بس میکنند و این نمیاندیشند که یک رشته اندیشه هرچه نیک و سودمند باشد تا باجرا گزارده نشود نتیجهای از آن در دست نخواهد بود و راه اجرا آنست که یک دسته از مردان بافهم از پیر و جوان دست بهم دهند و یک جمعیتی گردند و ارادهها را یکی سازند، و آن وقت رشتهٔ کارها را بدست گرفته آن اندیشههای بلند و سودمند را با دست خود اجرا گردانند.»
** ''(پرچم روزانه شمارهٔ ۱۸۳)۱۳۲۱''
*«چون بارها دیده شده، کسانی که کتابهای ما را میخوانند چون با سخنانی ناشنیده روبرو میگردند، در بارِ یکم دلآزرده میشوند و به آسانی آنها را نمیتوانند پذیرفت، و از آنجا که هر گفتهای دلیل استواری همراه میدارد ناپذیرفتن نیز نمیتوانند، و اینست دودل میمانند. این کسان باید به یک بار خواندن بس نکرده کتاب را دو بار و سه بار بخوانند که بیگمان آنچه را که در بار یکم پذیرفتن نتوانستهاند، در بارِ دوم و سوم خواهند توانست.
به هر حال ما هیچ سخنی را بیدلیل نگفتهایم و این نمیخواهیم که کسی نافهمیده و باور نکرده سخنی را از ما بپذیرد.
ما چنانکه خواهش کردهایم دوست میداریم هر خوانندهای راستی را داور باشد. هیچ سخنی را از ما بیدلیل نپذیرد و از هیچ سخنی که بادلیلست چشم نپوشد.»
** ''(پیشگفتار کتاب داوری)۱۳۲۳''
*«در هر کجا خرد کمتر سخن آنجا فراوانتر.
از شگفتیهای زمان ما فزونی بیاندازهٔ سخن است. هیچ زمانی مردم باین اندازه پرگو نبودهاند.
سخن در زمانهای پیشین ارج سیم و زر را داشت ولی امروز بیارجتر از سفال و سنگ است.
بدانسان که در زندگانی ساده و پیشین ما بزرگترین شماره «هزار» بود و تودهٔ انبوه بالاتر از آن شماری نمیشناختند ولی امروز «کرور» و «میلیون» بر زبانها روانست و چه بسا که «بلیون» و «ترلیون» هم بکار میرود به همین اندازه سخن در جهان فزون گردیدهاست. میتوان گفت مردم امروزی ده برابر بلکه صد برابر زمانهای پیشین گفتگو مینمایند یا چیزنویسی میکنند.
کسانی خواهند گفت: از فزونی سخن چه باک؟.. میگوییم فزونی سخن دلیل کمی خرد است در هر کجا خرد کمتر سخن آنجا فراوانتر و هر کسی هرچه سبکمغزتر زبانش بر گفتگو روانتر میباشد.
این فراوانی روزنامهها، فزونی کتابها، بیشی انجمنها و کنفرانسها همهٔ اینها گواه کوتاهی خردها میباشد.
اگر دو خردمندی در موضوعی باهم گفتگو نمایند هرگز نخواهد بود که بیش از چند جمله سخن برانند. آن کار سبکمغزانست که در هر موضوعی بگفتگوی درازی میپردازند و پیاپی گفتههای خود را تکرار میکنند.»
** ''(پیمان، سال یکم، شمارهٔ شانزدهم، ص ۷)۱۳۱۳''
*«این در نهاد هر کس نهاده که چون پندآموزی را دید گرفتار پستیهاست پند او را نمیپذیرد و بلکه بر بدکاری دلیرتر میگردد. رازیست آسمانی که سخن تا از دل پاکی برنخیزد دلها را تکان نمیدهد.
چیزیست در سرشت آدمی سرشته و ما هرگز نمیتوانیم آن را دیگرگونه سازیم.
... ما آشکار میبینیم تا پندآموزی گردنفراز و پاکنهاد نباشد گفتهٔ او در مردم اثر ندارد. ...
اندرز جز از جملههای دانشآمیز است که بگویندهاش ننگرند.
اندرز نه از راه فهم و دریافت بلکه از راه گرایش و پیروی کارگر میافتد. اینست باید اندرزگو پاکنهاد و درخورِ پیشوایی باشد.
آن در سخنبازیست که به نغزی و آبداری یک جمله ارج میگزارند، در پندآموزی بیش از همه پاکنهادی گوینده در کار است.»
** ''(پیمان سال سوم، شمارهٔ ۳ ص ۴۸۱)فروردین ۱۳۱۵''
*«خداشناسی آن نیست که خدایی تصور کنند و هرچه خواستند باو نسبت دهند. اینگونه خداشناسی با بتپرستی یکیست، بلکه همان بتپرستیست. خداشناسی هنگامی درستست که خدای راستین را شناسند و هر کاری بیهوده یا ناسزایی را باو نسبت ندهند. اینست ما بخداشناسی این مردم ارج نمیتوانیم گزاشت. بلکه جز بتپرستشان نمیتوانیم شناخت.
آنان گردن میفرازند و بخود میبالند که خداپرستند، ولی در پستی اندیشه از بتپرستان کمترند.
«خانمها دیدید روهاتان باز کردید خدا بغضب آمد و بلا فرستاد». اینست نمونهای از خداشناسی آنان.[ملایان]»
** ''(پرسش و پاسخ، ص ۳۳ از ۶۴)۱۳۲۴''
*«شما[ملایان] اگر معنی دین را میدانستید، میدانستید که خدا را در راه بردن اینجهان آیینی هست ـ آیین بسیار استواری که هیچگاه دیگر نگردد، این میدانستید که داستان امام ناپیدا و آن «عجایب و غرائب» که بآن داستان بستهاید: «دجال از چاه بیرون خواهد آمد، آفتاب از مغرب سر خواهد زد، عیسی از آسمان فرود خواهد آمد، توپ و تفنگ از کار خواهد افتاد، مردگان زنده خواهند گردید…» همه با آیین خدا ناسازگار است. ولی چون از نادانی معنی دین را نمیدانید اینست گستاخانه بخدای آفریدگار چنین دروغهایی میبندید. آنگاه شرم نکرده میگویید: «اینها از ضروریات دینست هر کس اینها را نپذیرد بیدینست». در حالی که بیدین و خداناشناس شما ملایان هستید که اینگونه کارهای خردناپذیر را بخدا میبندید، بیدین شمایید که از آیین خدا ناآگاهید، بیدین شمایید که جز شکمپرستی آرزویی در جهان ندارید. ببینید: شما تا چه اندازه نادانید که چون ما میگوییم یک مردی هزار سال زنده نتواند ماند، شما پاسخ داده میگویید: «از قدرت خدا چه بعید است؟!..» و از بس نافهمید این نمیدانید که خدا برای توانایی خود مرزی پدیدآورده و برای کارهای خود آیینی گزارده. این نمیدانید که هرچه تواند بود نباید بود.»
** ''(پرچم نیمهماهه ص۳۷۲)۱۳۲۲''
*«با هیچکسی دشمنی نداشتهایم و نمیداریم
چنانکه در این چند سال آزمودهایم، بدخواهان و دشمنان در برابر ما جز چند جملهای نمیدارند و جز از آنها را بزبان نمیتوانند آورد؛ مثلاً شاهراه بزرگ و روشنی که ما بسوی آمیغها[=حقایق] باز کرده و مردمان را بزیستن از روی خرد میخوانیم و در برابر گمراهیها و بیدینیها درفش افراشته نام خدا را در جهان بلند میگردانیم، بدخواهان اینها را که میبینند با چشمان دریده بیکدیگر چنین میگویند: «ادعای پیغمبری میکند!..».
ایرادهایی که (مثلاً به سعدی و حافظ) گرفته و یکایک آنها را با دلیلهای استوار روشن میگردانیم، آنان نام دیگری پیدا نکرده بیکدیگر چنین میگویند: «به سعدی و حافظ فحش داده!..».
بیپایی کیشهای پراکنده را که مینویسیم و بارها میگوییم ملایان یا دیگران اگر توانند پاسخ دهند، در اینجا نیز جملۀ دیگری نیافته میگویند: «بمذهب توهین کرده!..». ...
میگوییم: ما بکسی دشنام ندادهایم و خود از دشنام بسیار دوریم. همچنین ما نخواستهایم از جایگاه کسی بکاهیم و خود با هیچکسی دشمنی نداشتهایم و نمیداریم. … اینکه واژههای «نادان» و «نافهم» و «گمراه» و مانند اینها را بکار بردهایم، معنی راست آنها را خواستهایم، نه آنکه دشنام داده باشیم.»
** ''(یادداشت آغاز کتاب صوفیگری)1322''
*«کسی چه میداند که در ایران اگر از هزار سال پیش دستگاه شعر با این ترتیب گسترده نبود امروز ایران در آسیا جایگاه ایتالیا را داشت در اروپا و امروز درفش ایران بر روی سراسر آسیا سایه میگسترد! مگر انکار میکنید که حوادث جهان معلول یکدیگر است و یک مردمی که بپستی میافتد و بدبختی گریبان ایشان را میگیرد علت آن همانا بیهودهکاریها و بیخردیهاست که درمیان خود ایشان پدید میآید؟»
** ''(پیمان سال دوم، ص 569) 1314''
*«شما [ملایان] جز پایداری دستگاه خود را نمیخواهید و اسلام را بهانه ساختهاید. شما اسلام به آن دستگاه مفتخواری خود میگویید.»
** ''(پرسش و پاسخ، ص 10) 1324''
*«ما را با بهائیان یا با دستۀ دیگری دشمنی نیست و هرگز نمیخواهیم بناسزا دلی را بشکنیم و بیازاریم. ما هرچه میکنیم بنام دلسوزی بجهانیان است. ما میگوییم: همۀ جهانیان باید بیک دین آیند. دین در نزد ما شناختن معنی درست جهان و زندگانی و زیستن از روی آیین بخردانه است، و این نچیزیست که گوناگون باشد. راستیها در همه جا یکیست.
این یکی از خواستهای بزرگ ماست و برای رسیدن باین خواست ناگزیریم با همۀ کیشهای گوناگون و دیگر گمراهیها نبرد کنیم و به هر کدام ایرادهایی که میداریم بنویسیم تا به خردها تکانی دهیم و به نتیجهای که خواستاریم برسیم. آن ایرادها که بصوفیگری یا به بهائیگری یا به خراباتیگری یا بمادیگری یا بفلسفۀ یونان یا بکیشهای پراکنده میگیریم از این راهست نه از روی دشمنی یا بدخواهی. ما این ایرادها را میگیریم و پیروان آنها یا باید پاسخی بادلیل بایراد بدهند و یا بنام راستیپژوهی بما پیوندند. از آقایان بهایی نیز همین را چشم میداریم.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ214)1321''
*«ما در تاریخ، یک تودۀ سیصدوپنجاه ملیونی را توانیم یافت که بزیرِ دست یک تودۀ سی و چند میلیون افتاده. چنین کاری چرا رو داده و چگونه رو داده؟!. اگر نیک اندیشیم انگیزه و سرچشمۀ آن را جز برتری اندیشهها و باورها نتوانیم یافت. آن تودۀ زبردست جز درپی پیشرفت خود نیستند و باورهای بیهوده را کم میدارند و معنی همدستی و سود آن را میشناسند ولی این تودۀ زیردست به پیشرفت زندگی خود جز پروای کمی نمینمایند و با باورهای بیهوده از پرستش گاو و مار و از جوکیبازی و نمایشهای محرم و کینههای کهن بومی و مانند اینها سرگرمند، و معنی همدستی و سود آن اگرهم بگوشهاشان رسیده بدلهاشان اثر نکرده. از اندیشههای پست نتیجه همین باشد که بوده.»
** ''(ما چه میخواهیم؟، بخش یکم، تکۀ ششم، پیمان سال ششم، ص206، تیر 1319)''
*«امروز هر تودهای نیاز دارد که مردان و زنان آن را بغیرت و کوشش وادارند و بایستادگی در برابر سختیهای زندگانی دلیر گردانند، نه اینکه با خواندن شعرهای قلندرانۀ غیرتکشِ زمان مغول بسستی و تنبلیش بیفزایند و بازماندۀ حس و غیرتش را نیز از دستش بگیرند.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 200)1321''
*«... آن کسان[«بزرگان ادب فارسی»] چه کردهاند که بزرگ شدهاند؟! آیا کسی با سخنان پریشان و پراکنده و ضد هم بزرگ میشود؟! آیا کسی که در زمان مغول زیسته و در آن روزگار اندوه و شیون خاندانها، کمترین تأثری از خود نشان نداده بلکه همه دم از خوشی و یارپرستی زده و بالاخره زبان بستایش آباقاخان (ایلخانی) گشاده بزرگ تواند بود؟ !.. از اینگونه پرسشها میکنیم درمانده میگوید: اگر اینها بزرگ نیستند پس چرا شرقشناسان اینهمه تجلیل آنها را مینمایند؟! میگویم: شرقشناسان میخواهند شما را اغفال کنند و نگزارند از آلودگیهای زمان مغول بیرون آیید. شما باید خودتان بیندیشید و بفهمید که سود و زیانتان چیست.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 126)1321''
*«بسیاری از مردم ماهیت گفتههای ما را درنیافتهاند برخی از ایشان خود نمیخوانند و از زبانها چیزهایی میشنوند. برخی دیگر راهی را رفتهاند که مخالف گفتههای ماست (مثلاً فلسفه خواندهاند یا در ادبیات کار کردهاند) و آن پردهای در برابر چشمهای آنان میگردد و از درک حقایق مانع میشود.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 108)1321''
*«یکی از بزرگترین گرفتاریهای ایرانیهاست که از بس خودخواه و خودنمایند آلودگیهای خود را که علت این بدبختی و درماندگی ایشان شده بگردن نمیگیرند و نقص بخود گمان نمیبرند، و چنین وامینمایند که این بدبختی و درماندگی نتیجۀ حوادث جهان و معلول تصادفاتست و اینست رهایی خود را نیز جز در نتیجۀ حوادث و تصادفات نمیشمارند و همیشه چشم براه این پیشامد و آن حادثه میدوزند.
این بایرانیان بسیار سخت است که بآلودگیهای خود پی برند و ریاضت بخود داده بچارۀ آنها پردازند بلکه بسیار دوست میدارند که همیشه گناه را بگردن دیگران بیندازند.
از اینرو ما که همیشه مینویسیم علت این بدبختیها آلودگیهای خودتانست، مینویسیم اگر دشمن هم بشما دست یافته از راه آن آلودگیها دست یافته، مینویسیم باید آن آلودگیها را از خود دور گردانید این نوشتههای ما بایشان خوش نمیافتد و بسیاری از آنان چون پرچم را میخوانند رو ترش میکنند. ولی فلان روزنامۀ شیاد که هایهوی راه میاندازد: «جان من فدای ایران باد» «ایران جاویدانست» «ایران لایزالست» … از این جملههای پوچ که هیچ معنایی ندارد خوشدل میشوند و آن را از دست هم میربایند.
کوتاهسخن، بآلودگیها خود گردن گزاردن نمیتوانند. در کشوری که شمردهایم چهارده کیش مختلف هست، چندین مسلک سیاسی رواج یافته، ده تن با یکدیگر هماندیش نمیباشند، یک بخش بزرگی از مردم آن، عشایر تاراجگرند که هنوز باصول قرون وسطا زندگی میکنند، در چنین کشوری که این یک شمهای از آلودگیهای آن میباشد هیچ نقص نمیپندارند و بتکانی نیاز نمیبینند و ما به هر چیزی که دست میزنیم در برابر ما به هیاهو میپردازند. بلکه بسیاری از مردم همین گرفتاریها را سرمایهای برای خود میپندارند؛ مثلاً عشایر تاراجگر را «مردان رشید» نامیده ذخیرهای برای روز مبادا [مقصود: بهنگام جنگ] میشمارند.
این کیشهای گوناگون را که سراپا آلودگی است و سراپا بیدینی است دین نامیده برواجش میکوشند، یاوهبافیهای پست زمان مغول را ادبیات نامیده بخود میبالند. جوانان درسهایی را که در دبیرستانها و دانشکدهها خواندهاند و بخش بزرگی از آنها جز مایۀ فرسودگی مغز نیست سرمایۀ زندگانی میشناسند.
بهر حال چون نقصی در خود نمیشناسند اینست گناه را بگردن حوادث میاندازند و برای رهایی نیز چشم براه حوادث مینشینند.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 179)1321''
*«مایۀ بدبختی ایرانیان اندیشههای پراکندهایست که در مغزها جا دارد. این اندیشههای پریشان و گمراهست که ارادهها را سست و خردها را بیکاره میگرداند و مردم را بدینسان درمانده و بدبخت میسازد. سپس دلیل آورده گفتهایم: سرچشمۀ کارهای آدمی مغز اوست. مغز است که بدیگر عضوها فرمان میدهد و آنها را بکار میاندازد. از آنسوی مغز تابع اندیشههاییست که در آن جا میگیرد. این اندیشههاست که مغز را اداره میکند.
پس از این مقدمه گفتهایم باعث اینکه ایرانیها بدینسان سستاراده و بیچارهاند سخنان پراکندۀ ضد هم میباشد و مثل آورده گفتهایم: در این توده از یکسو سروده میشود: «بجز از کشته ندروی» و از یکسو گفته میشود: «که بر من و تو در اختیار نگشاده» یا گفته میشود: «گر زمین را به آسمان دوزی ندهندت زیاده از روزی». امروز از یکسو ما میخواهیم مردم را بکوشش واداریم و از یکسو کتابها پر است از تعلیمات جبریگری. از یکسو ما میگوییم: باید کوشید و کشور خود را نگه داشت و از یکسو کتابها پر است از اینکه با کوشش بجایی نتوان رسید:
«بخت و دولت بکاردانی نیست جز بتأیید آسمانی نیست». از یکسو ما میگوییم: باید در اندیشۀ نگهداری خاندانهای خود باشیم و باید خطرهای احتمالی آینده را بدیده گرفته درپی وسایل دفاع باشیم از سوی دیگر گوشها پراست با این شعر و مانند آن:
«اگر تیغ عالم بجنبد زجای نبّرد رگی تا نخواهد خدای».
میگوییم: آیا باور کردنیست که این همه سخنان که بنام جبریگری و اختیار نداری گفته شده بیاثر بماند؟!.. آیا باور کردنیست که سخنانی که ما بنام میهنپرستی و کوشش مینویسیم اثر خود را بکند ولی اینها نکند؟ !..»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 124)1321''
*«ما میگوییم: بسیاری از شاعران (و همچنین از دیگر مؤلفان) مردم را بجبریگری و خراباتیگری دعوت کردهاند و شعرها و گفتههای آنها را میآوریم:
«می خور که ندانی ز کجا آمدهای خوش باش ندانی بکجا خواهی رفت» و
«گر زمین را بآسمان دوزی ندهندت زیاده از روزی» و
«اگر تیغ عالم بجنبد ز جای نبرّد رگی تا نخواهد خدای»، «تریدو اریدو مایکون الا ماارید». میگوییم: جبریگری و خراباتیگری هر دو بسیار غلطست و مردمی که باینها بگروند جز نابودی سرگذشتی نخواهند داشت.
این سخنیست که ما میگوییم. کنون یک آدمی باخرد که اینها را میخواند یا باید هر دو مقدمه را بپذیرد و با ما همراهی و همدستی کند و یا بگوید فلان مقدمه را نمیپذیرم و یا بفلان مقدمه ایراد دارم. و آنچه میفهمد با دلیل بگوید تا ما نیز با دلیل پاسخ دهیم. اینست آنچه که از یک آدمی باخرد انتظار توان داشت. اما اینکه کسی همۀ آنها را بکنار گزارد و پس از آنهمه دلیلها باز بر سر نادانی خود ایستادگی نشان دهد و آنگاه به هیاهو پردازد که بشعرا توهین شده، این همان درماندگی خرد و فهم است.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 126)1321''
*«ما میخواهیم ایرانیان حقایق زندگانی را دریافته در پیرامون آن یگانگی[=اتحاد] نمایند و در راه نشر آن حقایقست که بشاعران برخورده بدآموزیهای آنان را سنگ راه خود یافته خورد میکنیم. ما میگوییم: «هر مردمی باید بآبادی کشور خود و نگهداری آن بکوشند». این یکی از حقایقست که میخواهیم در دلها جا دهیم ولی شاعران همگی ضد این را گفتهاند. همگی آنها مردم را بجبریگری و بیپروایی و مستی شبانهروزی خواندهاند اینست ما ناگزیر میشویم آنها را براندازیم. همچنین بیکایک کیشها از بهائیگری و باطنیگری و صوفیگری و آن دیگرها که مایۀ پراکندگی و گمراهی است پرداخته ایرادهای خود را مینویسیم. راه یگانگی اینست؛ زیرا آنچه مردمی را بیک راه تواند آورد حقایقست.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 251)1321''
*«بدبختی همین است که یک تودهای بجای همه چیز دست بدامن غوغا و هایهوی و ناله و گله بزنند و چنین دانند که از این راه بجایی خواهند رسید. هان ای ایرانیان، راه را گم کردهاید و هان ای بیچارگان سررشته را از دست دادهاید.
...
بدانید ای ایرانیان: این درد و گرفتاری که شما در آنید بیدرمان و چاره نمیباشد ولی باید نخست راه آن دانسته شود و دوم یک دسته از مردان نیک دست بهم دهند و بنام غیرت و مردانگی کوشش و جانفشانی دریغ نگویند.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 212) 1321''
*«این رفتار دانشمندانه نیست. سخنی را همانکه شنیدهاید به پاسخ برخاستهاید. این رفتار ملایانست که همانکه سخنی شنیدند و با دانستههای خودشان ناسازگار یافتند، نافهمیده و نااندیشیده به پاسخ میپردازند.
این سخنان ما تازه است. شما بایستی آنها را بیندیشید و بسنجید، پس از زمانی به پاسخی برخیزید. این سخنان بآن آسانی که میپندارید نیست و بیگمان تکانی از راه اینها در روانشناسی پدید خواهد آمد.»
** ''(«در پیرامون روان»، نشست چهارم) 1324''
*«از مردم پراکندهاندیشه و سستباور نیرویی پدید نیاید، این مردم پریشانِ ایران که ده تن دارای یک اندیشه نیستند نیرویی ندارند تا کسی آن را بدست آورد. ...
نیرو از یکی شدن باورها و خواستها پدید آید.»
** ''(پرچم نیمهماهه ص326)1322''
*«امروز مسلمانان مغزهاشان آکنده از هر گونه گمراهیست. گذشته از آنکه گنبدپرستی و مردهپرستی که رنگهای دیگر بتپرستی میباشد درمیان مسلمانان رواج بیاندازه میدارد، گمراهیهای رنگارنگ دیگر نیز ـ از پندارهای پوچ صوفیان، و بافندگیهای فلسفۀ یونان، و بدآموزیهای باطنیان، و یاوهسراییهای خراباتیان و مانند اینها ـ درمیانست. پس از همه در سالهای آخر بدآموزیهای گوناگون اروپایی نیز رواج یافته و بروی آن نادانیها آمده است. امروز مسلمانان از آمیغهای[حقیقت] زندگانی بسیار کم بهره میدارند. مردم عامی بماند، آن ملایان بزرگ جامع ازهر و مجتهدان نجف در نادانیهای بسیار تاریکی فرورفتهاند.»
** ''(در پیرامون اسلام، ص 2)1322''
*«شما [ملایان] جز پایداری دستگاه خود را نمیخواهید و اسلام را بهانه ساختهاید.
شما اسلام به آن دستگاه مفتخواری خود میگویید.»
** ''(پرسش و پاسخ ص 10)1324''
*«یک نکتهای که باید فراموش نکرد آنست که علت رواج تند شعرهای خیام و حافظ در میان جوانان همینست که بسیاری از آنان بدآموزیهای این دو شاعر را با دلخواه و هوس خود سازگار مییابند. این بسیار لذت دارد که به یک جوان عیاشی بگویند اندیشۀ گذشته و آینده همه را رها کن و زحمتی بخود راه نده و پروای کشور و توده نکن و دم را غنیمت دانسته خوش باش. بگفتۀ عامیان هم تجارت است و هم زیارت، هم زمینۀ خوشگذرانی و بیغیرتی را تهیه میکند و هم نامش فلسفه است و میتوان در مجالس نشست و با پیشانی باز گفتگو از آن کرد.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ212)1321''
*«یکی از لغزشها در ایرانیان آنست که میپندارند در جهان حقایقی نیست و هر کس از روی گمان یا پندار یک چیزهایی میفهمد و آن نظریست که او دارد. مثلاً ما این سخنانی را که دربارۀ درماندگی ایرانیان و علت آن را مینویسیم کسانی خوانده چنین میگویند: «این هم یک نظریست». ...
همین خود نشان نافهمی و بیچارگی ایرانیان است. چنین میپندارند در جهان حقایقی نیست. ولی باید بدانند جهان پر از حقایق میباشد. هر موضوعی را که شما بگیرید یک حقیقتی دارد که باید جست و بدست آورد و پیروی از آن کرد.»
** ''(پرچم روزانه ش 86) 1321''
*«آدمیان همگی از یک ریشهاند. این تیرهها که درمیانند همگی یکسانند، و یکی را بدیگری برتری نیست. برتری یک مرد و یا یک توده جز از راهِ درستی روان و خِرَد، و پاکی دین و زندگی نتواند بود.
تیرههایی که در دانش و هنر پیش افتادهاند، این یک فیروزی بزرگیست که بهرۀ آنان گردیده، لیکن باید بدیگران یاوری کنند، و از دانش و هنر خود بآنان سود رسانند، و در پیشرفت، آنان را نیز همراه گردانند. این رفتار را بنام آدمیگری کنند، به پیروی از خِرَد کنند، بَهرِ آسایشِ خودشان و دیگران کنند.
بسیار نادانیست که با دانش و هنر، دیگران را زیردست گردانند. بسیار نادانیست که با نیرنگ و فریب، تیرههایی را از پیشرفت بازدارند. این یک بدنامی بزرگی بآنان خواهد بود.»
** ''(ورجاوندبنیاد بخش یکم، بند 11 )1322''
*«نیکی تنها با گفتن نیست و باید درپی کردار بودن، این کارِ شما که تنها بگفتگو کردن از نیک و بد و دلتنگی نمودن از بدیهای توده بس میکنید نه تنها بیهوده است و هیچ سودی را درپی نمیدارد، زیانهایی نیز از آن پدید میآید. این خود دور از آزادگیست که کسانی همه از درد نالند و درپی درمان نباشند. چنین کاری جز نمونۀ پستنهادی نتواند بود. گذشته از این همیشه درد را گفتن آن را آسان گرداند و در اندیشهها از بزرگیش کاهد و کمکم به بیرگی و زبونی کشد. یک درد را باید درمان کردن و اگر نشدنیست باید زمان چاره را بیوسیدن.[انتظار کشیدن]»
** ''(پیمان سال ششم، شمارۀ یکم، ص 34)1319''
*«مادیگری با آنکه در ایران رواج فراوان یافته هنوز کمتر کسی معنی آن را میداند و از چگونگی آن آگاه میباشد. مادیگری بزرگترین گمراهیایست که تاکنون در جهان رخ داده و این گمراهیایست که همراه دانشها و اختراعهای اروپایی به هر کجا میرسد در اندک زمانی انبوه مردم را بیدین و بیهمهچیز میگرداند و تغییر در زندگانی آنجا پدید میآورد، و باین گمراهی تاکنون پاسخی داده نشده بود و برای نخستین بار پیمان به پاسخگوییهایی پرداخت و به هر حال پایۀ آن را برانداخت. آری این باور نکردنیست که یک گمراهیای که در سراسر جهان رواج یافته و با بودن صدهزاران کشیش و ملا و حاخام و دیگران، کسی تاکنون پاسخی بآن نتوانسته، ولی یک مهنامهای از تهران که هنوز صد یک مردم از انتشار آن آگاه نیستند پاسخهای دانشمندانۀ استواری بآن داده است.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 240)1321''
*«آیا این بدخواهی با کشور و توده نیست که کسانی چنین اندیشههای کجی[خراباتیگری] را ترویج نمایند؟!. آیا از اینها جز زیان چه نتیجهای در دست تواند بود؟!.. امروز در این جهان که تودهها در راه زندگانی با همدیگر سختترین نبردها را میکنند آیا خیانتکاری نیست که شما چنین بدآموزیهایی را که همهاش سخن از مستی و سستی میراند در دلها جا دهید؟!.. آیا این دشمنی با توده و کشور شمرده نمیشود؟!..
آیا این داستان از کجا سرچشمه میگیرد؟!.. این هیاهو دربارۀ خیام از کجا برخاسته؟!. من نمیخواهم پردهدری کنم همین اندازه مینویسم: کسانی در این راه دانسته و فهمیده گام برمیدارند. و آنان خواستشان سسـت گردانیدن این تودۀ بیچاره است و این داستان و مانندهایش را وسیلۀ نیکی برای کار خود میشناسند، دیگران نیز نافهمیده و نادانسته پیروی از ایشان میکنند. اینها همه دامست همه دانه است.
اگر بخواهند کسی را فریب دهند و سوارش گردند آشکاره نگویند که میخواهیم تو را فریب دهیم یا میخواهیم بگردنت سوار گردیم، با سخنانی سرگرمش دارند و قصد خود را بکار بندند.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 147)1321''
*«چون بارها دیده شده، کسانی که کتابهای ما را میخوانند چون با سخنانی ناشنیده روبرو میگردند، در بارِ یکم دلآزرده میشوند و به آسانی آنها را نمیتوانند پذیرفت، و از آنجا که هر گفتهای دلیل استواری همراه میدارد ناپذیرفتن نیز نمیتوانند، و اینست دودل میمانند. این کسان باید به یک بار خواندن بس نکرده کتاب را دو بار و سه بار بخوانند که بیگمان آنچه را که در بار یکم پذیرفتن نتوانستهاند، در بارِ دوم و سوم خواهند توانست.
به هر حال ما هیچ سخنی را بیدلیل نگفتهایم و این نمیخواهیم که کسی نافهمیده و باور نکرده سخنی را از ما بپذیرد.
ما چنانکه خواهش کردهایم دوست میداریم هر خوانندهای راستی را داور باشد. هیچ سخنی را از ما بیدلیل نپذیرد و از هیچ سخنی که بادلیلست چشم نپوشد.»
** ''(پیشگفتار کتاب داوری)1323''
*«از هزار سال باز در ایران و کشورهای اسلامی پیاپی بدآموزیها پدید آمده:
شیعیگری، باطنیگری، جبریگری، صوفیگری، فلسفۀ یونان، خراباتیگری، علیاللهیگری، شیخیگری، بهاییگری، و اینها که هر یک گمراهی دیگری میبوده کمکم بهم درآمیخته و یک رشته پندارهای درهم گیج کنندهای پیدا شده، و همۀ آنها بکتابها درآمده و از آنها بمغزها راه یافته، و همانست که مایۀ درماندگی تودههای بدبخت شرقی گردیده. اکنون که اندیشههای اروپایی بشرق رسیده، اینها نیز نیک و بد درهم است، و آنگاه با پندارهای گیج کنندۀ کهن شرقی بهم میآمیزد و هرچه بدتر میگردد.
باز میگویم: سرچشمۀ بدبختی شرقیان اینهاست که باید از میان رود. امروز جوانان که سر میافرازند گرفتار اینها میشوند و بیشتر ایشان بیکبار تباه میگردند. اینست چنانکه ما از یکسو آمیغهای زندگی را میپراکنیم همچنان باید باین کتابها پرداخته بنابودی آنها کوشیم.»
** ''(دفتر یکم دیماه 1322 ص 8)1322''
*«بسیاری از مردم چشم به پیشامدهای جهان دوختهاند، و شما هر گلهای که از آلودگی خویها و از پراکندگی اندیشهها بکنید پاسخ داده گویند: «انشاءالله خوب میشود، صبر کن فلان کار بشود». این از بدترین نادانیهاست. گذشت زمان هیچگاه نیکی نیاورد و درخت آرزو بار ندارد. چنانکه در زندگانی خودی اگر کسی نکوشد و درپی نان و آب و رخت نباشد گرسنه و لخت ماند و از گذشت زمان دری بروی او باز نشود، در زندگانی تودهای نیز تا مردمی خودشان نکوشند و نیرومند نباشند هیچگاه از امید و آرزو چیزی بدستشان نیاید و از گذشت زمان گشایش برای آنان رخ ندهد و چون ناتوان و زبون باشند پیشامدها همه بزیان ایشان بسر آید.»
** ''(پیمان سال ششم، شمارۀ سوم ص 154)1319''
*«یک نادانی زشتی
این نادانی زشتی است که کسانی بنام دین با دانشها دشمنی مینمایند. اینان کسانیند که معنی دین را نمیدانند و نتیجهای که از آن باید خواست نمیشناسند.
شما از آنان بپرسید: «دین را به چه معنی میشناسید؟!.. چه نتیجهای از آن چشم میدارید؟!.. دین مگر برای گمراه گردانیدن مردمانست که بنام آن با راستیها دشمنی مینمایند؟!..»، خواهید دید یک پاسخی نمیدارند، و راستی آنست که یک رشته پندارهایی را گرفتهاند و بروی آنها پا میفشارند، و خود نیز نمیدانند که چه میکنند و چه میخواهند.
دین و دانش هر دو باید یک خواست را دنبال کنند و هیچگاه باهم ناسازگار نباشند.»
** ''(پیمان سال هفتم، شمارۀ دوم ص 73)1320''
*«تا سی و چند سال پیش از این، بازرگانان ایران، از برگزیدهترین تیرههای ایران شمرده میشدند. زیرا با پیشانی باز پول بدست میآوردند و با پیشانی باز بکار میبردند، به کمچیزان و درماندگان دستگیریها مینمودند، بکارهای تاریخی نیکی از ساختن پل و درآوردن چشمه و مانند اینها میپرداختند.
در جنبش مشروطه نیز اینان مردانگی بسیار نمودند و رادمردانه پولهای فراوان در راه جنبش بیرون ریختند. مشروطه بیش از همه با پول بازرگانان پیش رفته.
لیکن جای افسوست که امروز بازرگانان از نیکان شمرده نمیشوند، و در این سالهای آخر در نتیجۀ آزمندی و پولدوستی که از خود نمودهاند در میان توده سخت بدنام شدهاند. راستی را بیشتر آنان جز دربند پول نیستند و در این باره پروا از کسی و چیزی نمیدارند.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ224)1321''
*«ما میگوییم: بسیاری از شاعران (و همچنین از دیگر مؤلفان) مردم را بجبریگری و خراباتیگری دعوت کردهاند و شعرها و گفتههای آنها را میآوریم:
«می خور که ندانی ز کجا آمدهای
خوش باش ندانی بکجا خواهی رفت» و
«گر زمین را بآسمان دوزی ندهندت زیاده از روزی» و
«اگر تیغ عالم بجنبد ز جای نبرّد رگی تا نخواهد خدای»، «تریدو اریدو مایکون الا ماارید». میگوییم: جبریگری و خراباتیگری هر دو بسیار غلطست و مردمی که باینها بگروند جز نابودی سرگذشتی نخواهند داشت.
این سخنیست که ما میگوییم. کنون یک آدمی باخرد که اینها را میخواند یا باید هر دو مقدمه را بپذیرد و با ما همراهی و همدستی کند و یا بگوید فلان مقدمه را نمیپذیرم و یا بفلان مقدمه ایراد دارم. و آنچه میفهمد با دلیل بگوید تا ما نیز با دلیل پاسخ دهیم. اینست آنچه که از یک آدمی باخرد انتظار توان داشت. اما اینکه کسی همۀ آنها را بکنار گزارد و پس از آنهمه دلیلها باز بر سر نادانی خود ایستادگی نشان دهد و آنگاه به هیاهو پردازد که بشعرا توهین شده، این همان درماندگی خرد و فهم است.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 126)1321''
*«بزرگی آنست که کسی یک کار سودمند و بزرگی را برای توده انجام دهد. مثلاً اگر دشمنان بکشور رو آوردهاند یک کسی از جان بگذرد و جلو بیفتد و مردم را بتکان آورد و بجلو دشمن شتابد و آنها را برگرداند، یا اگر خشکسالی و کمیابی روی داده و فقرا دچار گرسنگی گردیدهاند یک کسی خود از داراییش بگذرد و دیگران را نیز بپول دادن وادارد و بینوایان را از مرگ و نابودی نجات دهد، و یا اگر گمراهی و نادانی بتوده چیره گردیده، کسی به نبرد و کوشش برخیزد و رنج و آسیب بخود هموار گرداند و توده را از گمراهی و نادانی، برهایی رساند.
با این کارها و مانند اینهاست که کسی بزرگ تواند بود.
آن کسان چه کردهاند که بزرگ شدهاند؟! آیا کسی با سخنان پریشان و پراکنده و ضد هم بزرگ میشود؟! آیا کسی که در زمان مغول زیسته و در آن روزگار اندوه و شیون خاندانها، کمترین تأثری از خود نشان نداده بلکه همه دم از خوشی و یارپرستی زده و بالاخره زبان بستایش آباقاخان (ایلخانی) گشاده بزرگ تواند بود؟!.. از اینگونه پرسشها میکنیم درمانده میگوید: اگر اینها بزرگ نیستند پس چرا شرقشناسان اینهمه تجلیل آنها را مینمایند؟! میگویم: شرقشناسان میخواهند شما را اغفال کنند و نگزارند از آلودگیهای زمان مغول بیرون آیید. شما باید خودتان بیندیشید و بفهمید که سود و زیانتان چیست.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 126)1321''
*«هر کسی نخست باید به خود پردازد
کسانی چون گفتههای ما را میشنوند با یک زبان خردهگیری چنین میپرسند: «اینها چگونه پیش خواهد رفت؟!».
میگویم: آنگونه که دیگر آمیغها پیش رفته. از نخست برای پیشرفتِ اینگونه جنبشها یک راه بیشتر نبوده. بخردان و پاکدرونان پذیرند، و مردانه به یاری و پشتیبانی برخیزند، و دست به هم داده نابخردان و ناپاکان را که ایستادگی مینمایند نابود گردانند. از نخست راه این بوده و کنون همین خواهد بود.
آنگاه شما را چه کار با این پرسشست؟!.. هر کس نخست باید به خود پردازد، نخست باید در اندیشۀ خود باشد. سخنانیست سراپا راست و سراپا به سود جهان، شما اگر روان درست و خرد آزاد میدارید باید تشنهوار پذیرید و در راهش بکوشید، نه آنکه به پرسشهای نابجا برخیزید.
این یکی از نادانیهای ایرانیانست که هر کسی نیکی را از دیگران میخواهد. هر کسی خود پاک و نیکست و آن دیگرانند که بدند و باید نیک گردند.»
** ''(پرچم نیمهماهه شمارۀ چهارم)1322''
*«ایرانیان باید بدانند که خدا در این جهان مردمان را در کارهای خودشان مختار گردانیده و اینست هر مردمی اگر معنی زندگانی را دانست و دست بهم داد و بکار پرداخت با سرفرازی میزید، و اگر پی هوسها و نادانیها را گرفت و براههای بیخردانه گرایید ناگزیر دچار سختیها میشود و گزندها میبیند و خدا نیز رحمی بآنان نخواهد کرد. اینکه ملایان و روضهخوانان میگویند: کارها دست خداست، بیایید بخدا التماس کنیم، یک سخن بیخردانهایست. خدا اختیار را بشما سپرده و از التماس هم کمترین نتیجه نخواهد بود. اینها را بفهمید تا تکلیف خود را بدانید.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 239)1321''
*«بارها گفتهایم: این پراکندگی اندیشهها که شما گرفتارش هستید چارهای جز این ندارد که حقایقی بیرون آید و این پندارهای پراکنده از میان رود و شما اگر رستگاری میخواهید باید از پذیرفتن حقایق سر باز نزنید.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 192)1321''
*«آن مردمی که خود را در پذیرفتن و نپذیرفتن دلیل آزاد شمارند و در برابر حقایق بهیاهوی پردازند سرنوشتشان همین باشد که در میان بیستملیون، ده تن با یک اندیشه و باور پیدا نشود و در سختترین روزی نیز همدستی نتوانند، و اینست همیشه در برابر حوادث شکست خورند و لگدمال دیگران گردند.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 192)1321''
*«گروهی[صوفیان] تا چه اندازه نافهم باشند که این ندانند بیکاری سامان زندگی را بهم میزند. ندانند خدا شمارۀ زنان و مردان را یکسان گردانیده و یک مردی چون زن نمیگیرد باعث سیاهروزی یک زنی شده است، ندانند که نان از دست دیگران خوردن نشان پستی و زبونیست و آبرو را میبرد و شرم و آزرم را از میان میبرد، ندانند که پای کوفتن و رقصیدن جز با هوس خود راه رفتن نیست و آن را «عبادت» یا «ریاضت» نام نتوان نهاد.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 198)1321''
*«درخور صد شگفتست که پس از آنکه مشروطه در ایران روان گردید بایستی وزارت فرهنگ یکی از بایاهای خود این را داند که دلهای نوآموزان را از بدآموزیهای کهن قرنهای تاریک گذشته پاک گرداند و بجای آنها، معنی مشروطه و زندگانی مشروطهای (دمکراسی) و میهنپرستی و اینگونه چیزها را بگزارد. لیکن وزارت فرهنگ درست وارونۀ این را گرفته و بایای خود دانسته که بدآموزیهای کهن را ـ با یک رویۀ رسمی ـ در دلهای جوانان جا دهد و مغزهای آنان را آلودهتر از مغزهای پدران درسناخواندهشان گرداند.
سرمایۀ وزارت فرهنگ ایران چیست؟.. شعرهای سعدی و حافظ و خیام و مولوی، و بافندگیهای صوفیان، و تنیدههای افلاطون و ارسطو و دیگران و مانندهای اینها. کتابهای درسی از اینها سرچشمه میگیرد. اندکی هم از دانشهای اروپایی را یاد میدهند.
دربارۀ دلمردگی و بیغیرتی بسیاری از مردم نیز داستان روشنست. این بدآموزیهای زهرآلود که چند رشته بهم آمیخته، چنانکه مغزها را بیکاره تواند گردانید، غیرتها و سَهِشها[=احساسات]را نیز تواند کشت. از مردمی با این مغزهای آکنده چشم غیرت و مردانگی داشتن از دیدۀ کور بینایی خواستنست.
بسخن دامنه نمیدهم: ما ریشۀ بدبختیهای این توده را بدست آوردیم و یک چیستان تاریخی را بازنمودیم. سرچشمۀ بدبختی این کیشها، این کتابهاست، این درسهاست، این روزنامههاست، این دستگاه فرهنگ نام است.»
** ''(«دادگاه» ص 12)1323''
*«ما نیک میدانستیم که این کیشها و دستگاههای بدآموزی چیزهای سادهای نیست. صدهزاران کسان از آنها نان میخورند. هزاران کسان بدستاویز آنها بمردم فرمان میرانند. نیک میدانستیم که ایشان تا توانند ایستادگی خواهند نمود و صد نیرنگ بکار خواهند زد و صد رنگ پیش خواهند آورد. نیک میدانستیم که خود را بدامن سیاست خواهند انداخت و از بدخواهان این کشور یاوری و پشتیبانی خواهند طلبید. همۀ اینها را نیک میدانستیم و همۀ دشواریها را از پیش میشناختیم. دانسته و شناخته بکوشش و فداکاری آماده گردیدیم.»
** ''(دادگاه، ص 14)1323''
*«در ایران همۀ نارواییها و بیراهیها از اینجا برخاسته که کسانی ادبیات را چیز جداگانه پنداشتهاند و از اینجا به دو خطای بسیار بزرگی دچار گردیدهاند زیرا از آنجا که شعر و ادبیات را کاری پنداشتهاند پی کار دیگری نرفته خواستهاند از این راه روزی بخورند با آنکه توده به آن کار نیازی نداشته و ارجی نمیگزارده. از اینجا آنان ناگزیر شدهاند که خود را به دربارها ببندند یا بستگی این توانگر و آن توانگر را بپذیرند. از اینجا هم ناگزیر شدهاند که راه چاپلوسی را پیش گیرند و روی مردمی و آزادگی را سیاه سازند.
از آنسوی چون شعر را کاری میپنداشتهاند دیگر پایبند نیاز و دربایست نشده و هر روز و هر زمان به شعرسرایی برخاستهاند. بهار آمده شعر سروده. پاییز آمده شعر سروده. در عید شعر سروده. در سوگواری شعر سروده. یکی مرده شعر سروده. یکی زاییده شده شعر سروده. یک روز جیبش پر از پول بوده شعر سروده و جهان را به غلامی خود نپسندیده. روز دیگر جیبش تهی بوده شعر سروده و صد گِله از روزگار نموده. از همین جا کار بیهودهگویی بالا گرفته و معنای درست ادبیات و شعر از میان برخاسته است.»
** ''(سخنرانی کسروی در انجمن ادبی ص 5)1314''
*«آقای هژیر [وزیر کشور در آن زمان و سپس نخستوزیر] من در کجا و در کدام نوشتۀ خود دعوای پیغمبری کردهام؟!. پیغمبری در اندیشۀ مردم آنست که فرشته از آسمان بنزد کسی بیاید و از سوی خدا پیامی آورد و آن کس با خدا پیوستگی پیدا کند و اگر خواست بآسمانها رود و اگر خواست مرده زنده گرداند، با جانوران سخن گوید ـ پیغمبری در پیش مردم باین معنیست. من در کجا گفتهام فرشته بنزد من میآید؟!. کجا گفتهام مرا با خدا پیوستگی هست؟!. شما این دروغ را از کجا آوردهاید؟!. نمیدانم چرا زشتی این دروغ را نفهمیدهاید؟!. گویا میپندارید که ما خواست شما را درنیافتهایم.
آری آقای هژیر، شما و همدستانتان میخواستید این جنبش بسیار بزرگ ما را یک کوشش کوچک «مذهبی» نشان دهید و بهمین دستاویز ما را خفه گردانید. این سخن شما نیز از آن راه بوده.
آقای هژیر، من هرچه گفتهام آشکار گفتهام، کتابها نوشته در سراسر جهان پراکندهام. آنگاه من همهاش بکار کوشیدهام، بدعوی برنخاستهام. من هیچگاه مرد دعوی نبودهام.»
** ''(دادگاه ص 35)1323''
*«آری ما گروهی میباشیم. ولی «مذهب» بنیاد نمیگزاریم. ما خواست خودمان را بارها آشکار گردانیدهایم. ما میخواهیم این کشور را از بدبختی برهانیم و چون راه کار را شناختهایم بفیروزی خود امیدمندیم. ما میخواهیم گمراهیها و بدآموزیهای زهرآلود را که از سعدی و حافظ و مولوی و دیگران بیادگار مانده و شماها[«کمپانی خیانت»] در راه افزودن برواج آنها صد پافشاری نشان دادهاید از ریشه براندازیم، و بجای آنها کتابهایی را که بجوانان درس غیرت و گردنفرازی و میهنپرستی دهد روان گردانیم.
ما میخواهیم این فرهنگ مغزفرسا که بدخواهان این کشور بنیاد گزاردهاند از میان برداشته بجای آن فرهنگ را بمعنی راستش بنیاد گزاریم.»
** ''(دادگاه ص 36)1323''
*«یک تودهای که سیوشش سال است مشروطه گرفته ولی هنوز از هزار تن یکی معنی آن را نمیداند، یک تودهای که درمیان پانزدهملیون مردمش چهارده کیش هست که هر کدام سیاست جدایی و آرمان جدایی دارد یک تودهای که در آن ارمنی و آسوری و جهود و زردشتی و عرب و کرد و ترک و لر و بختیاری جدا از هم میزیند و در قرنهای متمادی هنوز درهم نیامیختهاند، یک تودهای که سرمایۀ علمی او بدآموزیهای بسیار بیخردانۀ خراباتیان و صوفیان و باطنیان زمان مغول میباشد، یک تودهای که مردان چهل ساله و پنجاه سالهاش سود از زیان و نیک از بد باز نمیشناسند ـ چنین تودهای چگونه تواند با دیگران همسری نماید و در میدان نبرد مقهور دیگران نگردد؟!..»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 162)1321''
*«بدانید ای ایرانیان حوادث امروز به پیشواز شما آمده. شما بایستی بیندیشید و آینده را بدیده گیرید و حوادث را پیشبینی کرده بجلوگیری پردازید. نکردهاید و اینک حوادث بسر وقتتان رسیده. اکنون شما در آخرین سنگرید. اگر باز سستی نمایید، باز بهانه آورید، این سنگر را هم از دست خواهید داد و سیل حوادث شما را خواهد پیچانید و خدا میداند که سرگذشت این توده چه خواهد بود.
بدانید ای ایرانیان، آسمان برای شما نخواهد گریست، زمین برای شما بلرزه نخواهد افتاد.»
** ''(امروز چاره چیست؟، ص 51)1324''
*«بدبختی همین است که یک تودهای بجای همه چیز دست بدامن غوغا و هایهوی و ناله و گله بزنند و چنین دانند که از این راه بجایی خواهند رسید.
هان ای ایرانیان، راه را گم کردهاید و هان ای بیچارگان سررشته را از دست دادهاید.
...
بدانید ای ایرانیان: این درد و گرفتاری که شما درآنید بیدرمان و چاره نمیباشد ولی باید نخست راه آن دانسته شود و دوم یک دسته از مردان نیک دست بهم دهند و بنام غیرت و مردانگی کوشش و جانفشانی دریغ نگویند.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 212)1321''
*«کسانی تا آن اندازه سست و کمدلند که نمیخواهند حقایق را بهمسر و فرزندان خود بیاموزند و از اینکه یک شب خشم و دلتنگی خواهد بود یا یک هیاهویی خواهد برخاست پروا مینمایند و با این حال شتاب دارند که هرچه زودتر به نتیجه برسند. گویا میخواهند فرشتگان از آسمان بیایند و این کارها را انجام دهند و یا یک «اعجازی» رخ داده آنان را از هر رنجی آسوده گرداند.
اینست میگویم:
یک راهی چه دور و چه نزدیک، با رفتنست که بپایان میرسد. شما نیز تا نکوشید نتیجهای نخواهید دید و از درد دل گفتن و آرزو کردن کمترین سودی نخواهد بود.
شما یکبارگی یا باین خواری و زبونی گردن نهید و سر پایین انداخته با این زیستِ پستی که دارید بسازید و بیهوده بگله و ناله نپردازید، و یا اگر میخواهید از خواری و زبونی رها گردید راه آن همینست که بکوشید و این اندیشههای پراکنده را دور رانید و راستیها را در دلها جایگزین گردانید و همگی را دارای یک راه و یک آرمان سازید.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 242)1321''
*«شما هرچه نیک باشید و بزرگ باشید، و هرچه دلسوزی بمردم دارید و نیکی آنان خواهید، تا هر کدام جدا میکوشید و بهوس راه دیگری دنبال میکنید دشمن و بدخواه توده خود میباشید.
چه دشمنی بالاتر از آن که هر کدام مردم را بسوی دیگر میکشید و پراکنده و آواره میگردانید؟!.. چه بدخواهی بالاتر از این که با چیزهای بیهوده آنان[را] سرگرم میدارید و نمیگزارید درپی کار و زندگی خود باشند و بدبختی خود را دریابند؟!..»
** ''(پیمان سال پنجم، شمارۀ پنجم صفحۀ 185)1318''
*«بدانید ای ایرانیان حوادث امروز به پیشواز شما آمده. شما بایستی بیندیشید و آینده را بدیده گیرید و حوادث را پیشبینی کرده بجلوگیری پردازید. نکردهاید و اینک حوادث بسر وقتتان رسیده. اکنون شما در آخرین سنگرید. اگر باز سستی نمایید، باز بهانه آورید، این سنگر را هم از دست خواهید داد و سیل حوادث شما را خواهد پیچانید و خدا میداند که سرگذشت این توده چه خواهد بود.
بدانید ای ایرانیان، آسمان برای شما نخواهد گریست، زمین برای شما بلرزه نخواهد افتاد.»
** ''(امروز چاره چیست؟، ص 51)1324''
*«بدانید ای ایرانیان! شما را پراکندگی بیچاره و درمانده گردانیده.
. . .
بدانید ای ایرانیان! از کوششهای تنها به تنها نتیجه بدست نیاید. از تدبیرهایی که هر کس تنها برای رهایی خود کند سودی نباشد. در چنین هنگامهایی باید همگی دست بهم داد و برای همگان کوشید. از این راهست که میتوان به نتیجهای رسید. در ایران کسان چیزفهم و کاردان بسیار است. ولی عیب اینجاست که از هم پراکندهاند و هر کس بتنهایی چیزهایی میاندیشد و کاری از پیش نبرده در توی خشم و دلتنگی میسوزد. اینان اگر همه یکی گردند بکارهای نتیجهداری توانند برخاست.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 157)1321''
*«یکی از آنان[درسخواندگانی که در برابر دلیل ایستادگی کنند] با من گفتگو کرده ایرادهایی میگرفت و چون پاسخ شنیده درمانْد چنین گفت: «اینطور نیست که شما هیچ اشتباه نکنید». گفتم: این سخنان شما بیاد من میاندازد آن را که روزی ملایی بنزد من آمده چنین میگفت: «شما معصوم نیستید. معصوم آن چهارده تن بودند که آمدند و رفتند. این عقیدۀ مذهبی ماست که در بیانات شما قائل به اشتباه باشیم». آخوندک بایای[=وظیفۀ] خود میشناخت که در گفتههای من اشتباه باور کند اگرچه هیچی پیدا نکند. شما نیز همان حال را میدارید. راستی که آخوندهای فرنگی هستید. این چه سخنیست که میگویید؟!. شما اگر ایرادی بسخنان من میدارید بگویید وگرنه بپذیرید.»
** ''(کتاب در پیرامون روان، نشست چهارم)1324''
*«این بایای آدمیگری شماست
کسانی میپندارند این شاهراهی که ما مینماییم و آمیغها که روشن میگردانیم، آنان آزادند که بپذیرند یا نپذیرند. میگویم: نه چنین است.
شما که آدمی هستید باید درپی آمیغها باشید، و چون مییابید تشنهوار بپذیرید و پیروی کنید. خدا به شما فهم و خرد داده که یک راه رستگاری که نموده میشود بشناسید و بپذیرید و با دیگران در آن همگام باشید. این بایای آدمیگری شماست و جز این نتواند بود.
آنانکه از آمیغها[=حقایق] رو گردانند و از شاهراه رستگاری کناره جویند، ارج آدمیگری خود را از دست دادهاند، و گذشته از خودشان مایۀ تیرهروزی و پستی فرزندانشان خواهند بود، و پس از همه، در پیشگاه آفریدگار شرمنده و سرافکنده خواهند گردید.
گاهی کسانی ستیزهرویی نموده چنین میگویند: «شما آنچه میخواهید بگویید، ما که نخواهیم پذیرفت». میگویم: این نادانی را پیش از شما جهودان کردهاند.»
** ''(پرچم نیمهماهه شمارۀ یازدهم)1322''
*«پیروان کیشها، دین را بآن معنایی که ما میگوییم نمیشناسند. آنان دین را این میدانند که هر کسی به یک خدایی در بالاسر جهان، و بیک پیغمبری در زیردست او، و بیک رشته امامانی (یا قدیسانی) در پایینتر از آن، باور دارد، و بهشت و دوزخ و ترازو و پل صراط (چنرت) و مانند اینها را بپذیرد، و در زیست خودش آن پیغمبر و امامان را دوست دارد، و بزیارت گنبدهاشان رود، و داستانهای ایشان را فراموش نگردانیده همیشه تازه نگه دارد، و «با دوستانشان دوست و با دشمنانشان دشمن» باشد. آنان دین را این میدانند و هودهای[نتیجه] که از این میخواهند آبادی آنجهان و رفتن ببهشت است.
میباید گفت: دین در نزد ایشان «یک ساختمانی در اندیشه»، و برخی کارهایی بنام «بهشتجویی» میباشد.»
** ''(پرچم نیمهماهه ص274)1322''
*«آدمیان همگی از یک ریشهاند.
این تیرهها که درمیانند همگی یکسانند، و یکی را بدیگری برتری نیست. برتری یک مرد و یا یک توده جز از راهِ درستی روان و خِرَد، و پاکی دین و زندگی نتواند بود.
تیرههایی که در دانش و هنر پیش افتادهاند، این یک فیروزی بزرگیست که بهرۀ آنان گردیده، لیکن باید بدیگران یاوری کنند، و از دانش و هنر خود بآنان سود رسانند، و در پیشرفت، آنان را نیز همراه گردانند. این رفتار را بنام آدمیگری کنند، به پیروی از خِرَد کنند، بَهرِ آسایشِ خودشان و دیگران کنند.
بسیار نادانیست که با دانش و هنر، دیگران را زیردست گردانند. بسیار نادانیست که با نیرنگ و فریب، تیرههایی را از پیشرفت بازدارند. این یک بدنامی بزرگی بآنان خواهد بود.»
** ''(ورجاوندبنیاد بخش یکم، بند 11)1322''
*«این ایرادها را[به کیششان] که میگیریم [ملایان] میگویند: «اینها عقیدۀ عوامست چه ربط باصل دین دارد؟!.. ما اصل دین را میگوییم..» میگویم اصل دین چیست؟!.. کجاست؟!. شما اگر اصل دین را میشناسید پس چرا نگرفتهاید؟!. چرا بمردم یاد ندادهاید؟!.. این در کجای جهانست که یک مردمی در توی گمراهیهای پست دست و پا زنند و بهانهشان این باشد که اینها که در اصل دین ما نیست؟!. در کجای جهانست که یک مردمی با صد نادانی بسر برند و با اینحال خود را گمراه ندانند و باصل دین بنازند؟... ای بیخردان مگر دین هم اصل و بدل دارد؟!. مگر دین رختست که دو دست باشد و یکی را بتن کنند و دیگری را در بقچه نگه دارند؟!.
شگفت بهانهای بدست افتاده. یک دسته مردمی در یک سرای فروریخته و ویرانهای بسر برند و عنوانشان این باشد که اصلش یک سرای درست و باشکوهی بوده!»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 250)1321''
*«آنان[ملایان] اصل دین را نمیدانند، دانستن اصل دین نه بآن آسانیست که مردم میپندارند. اگر آنان اصل دین را میشناختند از نخست گرفته بودند و نیاز نداشتند که بَدَلش را بگیرند و سپس باصل بازگردند.
دوم آنان خواستشان دکانداریست و این یک کالای نوینیست که ببازار آوردهاند، و خواستشان اینست که هر چیزی را که دیدند مریدان میپسندند و خریدارش میباشند بگویند از اصل دینست، و هرچه را که دیدند کساد پیدا کرده و دیگر خریداری ندارد (مثلاً نذر سقاخانۀ نوروزخان و مانند آن) بگویند اینها از اصل دین نیست.
اینست راز کار ایشان. شیادان پستنهاد بجای آنکه با کوشش و دسترنج نان بخورند باین فریبکاریها برخاستهاند و گمراهان را گمراهتر میگردانند. خدا ریشۀ اینان را براندازد.
...
اگر چنین بود که یک دینی چون اصلش راست و درست بوده از آلودگیهایی که پیدا کرده باکی نباشد پس بدینهای زردشتی و مسیحی و جهودی چه ایراد هست؟! مگر آنها نیز اصلش پاک و درست نبوده؟!.»
** ''(پرچم روزانه شمارۀ 250)1321''
*«خواست ما آنست که در جهان یک راهی از روی دانستن و فهمیدن و پیروی از خرد کردن باز باشد و زندگانی از روی فهم و بینش راه افتد، و همان پروایی را که امروز مردمان دربارۀ تندرستی و پزشکی میدارند دربارۀ نیکی زندگانی و آسایش تودهها نیز کنند و نبردی را که با بیماریها مینمایند مانندهاش را با گمراهیها و بدیها آغازند.
اگر پزشکی دانش تندرست زیستن و توانا گردیدنست، دین نیز دانش آسوده زیستن و پاک و ستوده بودن و از معنی جهان و زندگانی آگاهی بسزا داشتنست.»
** ''(پرچم هفتگی شمارۀ هفتم)1323''
*«آن نه دیندار است که بدلیل گردن نگزارد.
اگر چنین شایستی که هر کسی بر روی پندار خود ایستادگی نماید پس دین چه بایستی؟!. دین از بهر آنست که هر کسی پندارهای دیگری را دنبال ننماید و اینست باید همهی باورها با دلیل باشد تا پراکندگی پیش نیاید. ببینید فرستادگان همه از خرد و فهم سخن راندهاند و همه دلیل را پیش آوردهاند.»
** ''(راه رستگاری گفتار نوزدهم)1316''
*«امروز معنی دین دانسته نیست و این خود یک گرفتاری برای جهان گردیده. برخی دستگاههایی ـ از زردشتیگری و جهودیگری و مسیحیگری و اسلام ـ درمیانست و هر یکی از مسیحیگری و اسلام شاخههای بسیاری پیدا کرده و از هر کدام کیشهای بسیار پدید آمده.
اینها پر از گمراهی و نادانی، و هر یکی در بیارجی همسنگ بتپرستیهای چینیان و ژاپنیان و هندویان میباشد.
مردمان «دین» اینها را میشناسند و اینست بدو دسته میباشند: یک دسته پیروان اینها که در نادانیها و گمراهیها فرورفتهاند، و بسیار پستاندیشهاند، یک دسته آنان که از اینها رمیده بیکبار از دین روگردان و گریزان میباشند.»
** ''(ورجاوندبنیاد، بخش دوم، بند 1)1322''
*«اگر راستی را بخواهند پیشرفت دانشها و آگاهیهایی که از آن راه بدست آمده با گوهر[=اصل] دین برخوردی ندارد، و جز با پندارهای بیخردانهای که این و آن افزودهاند ناسازگار نیست و ما بارها گفتهایم که دین از این پندارها بیزار است، و این بسود دین میباشد که آنها از میان برخیزد.
هستی آفریدگار و یگانگی و توانایی و دانایی او و جاویدانی روان که از گوهر دین است، دانشها هرچه پیش رود بر استواری اینها خواهد افزود.
راه جستجو و آزمایش که پایۀ دانشهای امروزیست کمتر لغزش دارد. آدمیان هرچه از این راه پیش روند بروند. دین را از آن هیچ گونه ناخرسندی نیست.
ناخرسندی دین همه از گزافبافیها و پندارپردازیهای پیشینیانست که مایۀ گمراهی مردمان و پراکندگی ایشان گردیده.»
** ''(راه رستگاری گفتار هفتم)1316''
*«اینان [فیلسوفان مادی] در دشمنی که با زورگوییهای کشیشان و دیگران نمودهاند رستگار بودهاند، ولی نپذیرفتن خدا و عنوان مادیگری که پیش آوردهاند جز دنبالۀ سیلِ خشم نبوده، و آنچه خامی اندیشۀ ایشان را در این باره روشن میگرداند داستان نشناختن روان و خرد، و جدا نگرفتن آدمی از جانوران، و مانند اینهاست که با فلسفۀ خود توأم گردانیدهاند. چه ما نشان دادیم که روان و خرد در کالبد آدمی درخور نشناختن نیست، و آدمی اگرهم از سرشت تن و جان با جانوران یکیست، از سرشت روان جداست، و این بدترین گمراهیست که کسی اینها را درنیابد، بدترین درماندگیست که یکی خود را نشناسد.»
** ''(راه رستگاری، گفتار دهم)1316''
*«اگر راستی را بخواهند پیشرفت دانشها و آگاهیهایی که از آن راه بدست آمده با گوهر[=اصل] دین برخوردی ندارد، و جز با پندارهای بیخردانهای که این و آن افزودهاند ناسازگار نیست و ما بارها گفتهایم که دین از این پندارها بیزار است، و این بسود دین میباشد که آنها از میان برخیزد.
هستی آفریدگار و یگانگی و توانایی و دانایی او و جاویدانی روان که از گوهر دین است، دانشها هرچه پیش رود بر استواری اینها خواهد افزود.
راه جستجو و آزمایش که پایۀ دانشهای امروزیست کمتر لغزش دارد. آدمیان هرچه از این راه پیش روند بروند. دین را از آن هیچ گونه ناخرسندی نیست.
ناخرسندی دین همه از گزافبافیها و پندارپردازیهای پیشینیانست که مایۀ گمراهی مردمان و پراکندگی ایشان گردیده.»
** ''(راه رستگاری گفتار هفتم)1316''
*«اینان [فیلسوفان مادی] در دشمنی که با زورگوییهای کشیشان و دیگران نمودهاند رستگار بودهاند، ولی نپذیرفتن خدا و عنوان مادیگری که پیش آوردهاند جز دنبالۀ سیلِ خشم نبوده، و آنچه خامی اندیشۀ ایشان را در این باره روشن میگرداند داستان نشناختن روان و خرد، و جدا نگرفتن آدمی از جانوران، و مانند اینهاست که با فلسفۀ خود توأم گردانیدهاند. چه ما نشان دادیم که روان و خرد در کالبد آدمی درخور نشناختن نیست، و آدمی اگرهم از سرشت تن و جان با جانوران یکیست، از سرشت روان جداست، و این بدترین گمراهیست که کسی اینها را درنیابد، بدترین درماندگیست که یکی خود را نشناسد.»
** ''(راه رستگاری، گفتار دهم)1316''
*«باشد کسانی چنین پندارند که این مردم چون خداپرست و دیندارند و دلبستگی به دین و نام خدا میدارند از آنروست که این پافشاریها را مینمایند و بنگهداری آن دستگاه اسلامْ نام میکوشند. ولی این پندار راست نمیباشد و ما آزموده دیدیم که چون با آنها از دین بسیار والاتر و استوارتری که مایۀ بلندی نام خداست سخن میرانیم نمیپذیرند. بلکه چنانکه گفتیم از هیچ گونه دشمنی و کارشکنی بازنمیایستند، بلکه بیفرهنگی و پستی نیز مینمایند.
راستی آنست که دلبستگی بدانستههای خود و پافشاری بروی نادانیها و گمراهیها یکی از خویهای پستیست که در نهاد آدمیان نهاده شده، و چون روانها بیمار و خردها ناتوان بود این خوی پست نیرو گیرد و کارگر باشد، اینست راز آن دلبستگی و پافشاری که ما از مسلمانان میبینیم.»
** ''(در پیرامون اسلام , گفتار سوم)1322''
*«امروز صد هزارها، بلکه هزار هزارها، کسان از این دستگاه نان میخورند. ملاها، طلبهها، روضهخوانها، عَشرخوانها، سیدها، پیروان صوفی، درویشان ویلگرد، دعانویسها در هر شهری گروهی انبوه میباشند. در نجف و کربلا و سامرا و بغداد و مشهد و قم و مدینه و مکه در هر یکی چند هزار تن گرد گنبدها را گرفته و بنام متولی، خادم، زیارتنامهخوان، مجاور مفتخواری میکنند. اینان بنام دین با خوشی میزیند و برتری نیز بمردم میدارند، بلکه برخی شکوه و بزرگی پیدا کردهاند.
چنانکه نوشتیم مجتهدان شیعه، با دروغ و افسانه، دستگاه فرمانروایی برای خود چیدهاند و بیتاج و تخت فرمان میرانند و از مردم بنام «مال امام» مالیات میگیرند.
...
امروز این دستگاه به دو کار بسیار میخورد: یکی بکار مفتخواری که بدینسان ملیونها دکان باز کردهاند. دیگری بکار سیاست که دولتهای آزمند این را افزاری برای چیرگی بتودههای شرقی گرفتهاند.»
** ''(در پیرامون اسلام , گفتار سوم)1322''
*«خرد که گرانمایهترین دادۀ خداست باید هر کسی آن را نیک شناسد و پیروی کند و راستی آنست که دین برای نیرومند گردانیدن خردهاست، ولی مسلمانان این را نمیشناسند و ارجی نمیگزارند. بلکه چون باورها و کارهاشان بیخردانه است با خرد دشمنی مینمایند و از ارج آن میکاهند. بارها دیدهایم میآیند و با ما بکشاکش میپردازند که بهر چه اینهمه به خرد ارج میگزاریم. یا دیدهایم میگویند: «عقلها نیز باهم اختلاف دارد».
** ''(در پیرامون اسلام، گفتار یکم)1322''
*«... [مسلمانان] معنی دین را نمیدانند و از آن بیگانه میباشند. آری، با آن دلبستگی که به دین نشان میدهند معنی راست آن را نمیدانند. دین «شناختن معنی جهان و پی بردن بآمیغهای زندگانی و زیستن بآیین خرد است» ولی آنان این را نشناخته، دین را یک رشته پندارهای بیپا و کارهای بیهودهای میشناسند. در نزد آنان دین یک چیزی در کنارۀ زندگانی است.
مثلاً چنانکه گفتیم امروز مسلمانان در بیشتر جاها زندگانی نژادی پیش گرفتهاند و با قانونها و عادتهای اروپایی زندگی میکنند، و دانشهای اروپایی را که با کیشهای ایشان سازش نمیدارد درس میخوانند و با این حال کیشهای خود را نیز نگاه داشتهاند و پابستگی[=تقید] بآنها نشان میدهند. زیرا چنین میپندارند که دین یک چیز جداگانهای در کنارۀ زندگانی، و نتیجۀ آن خوشی و روسفیدی در آنجهان میباشد.
شنیدنیتر آنکه هنوز ملایانی در نجف و کربلا و جامع اَزهَر و دیگر جاها درس فقه میخوانند و کتابهای فقهی مینویسند و هیچ نمیگویند برای چیست. آیا این گمراهی و نادانی نیست؟!.»
** ''(در پیرامون اسلام، گفتار یکم)1322''
*«شناختن آفریدگار پایهای از دین است. ولی اینان [مسلمانان] او را نمیشناسند. خدایی از پندار خود ساختهاند که در بالای هفت آسمان مینشیند و جهان را با دست فرشتگان راه میبرد. خدایی که همچون پادشاه خودکامۀ خودخواهی، چون از مردم اندک نافرمانی دید به خشم آید و بیماری و گرسنگی و زمینلرزه فرستد، ولی سپس که مردم رو بسویش آوردند و به لابه و زاری پرداختند خشمش فرونشیند و پتیاره[=بلا] بازگرداند، اینست خدایی که میپندارند.
خدایی که جهان را به پاس[=احترام] هستی چند تن آفریده. خدایی که مهر ورزد، میانجی پذیرد، با زبان دانههای تسبیح و آیههای قرآن با مردم سخن گوید (استخاره).»
** ''(در پیرامون اسلام، گفتار یکم)1322''
*«باید دانست اسلام دوتاست: یکی اسلامی که پاکمرد عرب هزاروسیصدوپنجاه سال پیش بنیاد نهاد و تا قرنها برپا میبود، و دیگری اسلامی که امروز هست و برنگهای گوناگونی از سنی و شیعی و اسماعیلی و علیاللهی و شیخی و کریمخانی و مانند اینها نمودار گردیده. این دو را اسلام مینامند. ولی یکی نیستند و بیکباره از هم جدایند، و بلکه آخشیج[=ضد] یکدیگرند، به دو دلیل:
1) دلیل جستجو: ما از آن اسلام آگاهی داشته، نیک میدانیم که جز این میبوده. آن یک دین پاک بتشکن میبوده و این، یک رشته کیشهای سراپا بتپرستی و آلودگیست.
2) دلیل نتیجه: آن اسلام، مردم پراکنده و زبون عرب را یک توده گردانیده، بفرمانروایی نیمی از جهان رسانید. این اسلام تودهها را از هم میپراکند و زبون و زیردست میگرداند. امروز مسلمانان از خوارترین و زبونترین مردمان جهانند و در زیر دست بیگانگان زیسته، آن را کمی خود نمیپندارند.
در اینجاست که میباید گفت: درخت را از میوهاش شناسند، یک درختی آن میوۀ شیرین را داده و دیگری این میوۀ تلخ را میدهد، آیا هر دو را یکی میتوان پنداشت؟!.»
** ''(در پیرامون اسلام، دیباچۀ سخن)1322''
*«دین والاترین اندیشههاست. دینداران باید چه در زمینۀ زندگانی و برخورداری از جهان، و چه دربارۀ دانش و بینش، و چه از روی خوی[=عادت] و خیم[=خصلت]، برتری به بیدینان داشته باشند (چنانکه در قرنهای نخست اسلام چنین میبوده). ولی مسلمانان امروز از هر باره پستند و باورهای امروزی مسلمانی نه تنها مسلمانان را پیش نمیتواند برد، از پیشرفت جلو نیز میگیرد و هر تودهای برای آنکه پیش روند ناچار میگردند اسلام را بکنار گزارند.»
** ''(دیباچۀ در پیرامون اسلام)1322''
== پیوند به بیرون ==
{{ویکیپدیا}}
{{ناتمام}}
{{ترتیبپیشفرض:کسروی، احمد}}
[[رده:اهالی ایران]]
[[رده:پژوهشگران ایرانی]]
[[رده:تاریخنگاران ایرانی]]
[[رده:زبانشناسان ایرانی]]
4rddtilzvlviodzeyv0i4h5gz04d9y0
میلتون فریدمن
0
14635
171206
151040
2022-07-31T12:07:14Z
محمد جواد احمدیان
15771
wikitext
text/x-wiki
'''[[w:میلتون فریدمن|میلتون فریدمن]]''' (۱۹۱۲–۲۰۰۶) اقتصاددان [[آمریکا|آمریکایی]] بود که به خاطر حمایتش از بازارهای آزاد و کاستن از اندازهٔ دولت شناخته میشود. در ۱۹۷۶ او برنده جایزه اقتصاد نوبل شد.
[[File:Portrait of Milton Friedman.jpg|thumb| |جامعهای که برابری را مقدم بر آزادی بداند به هیچیک نخواهد رسید. جامعهای که [[آزادی]] را مقدم بر [[برابری]] بداند به مقدار بیشتری از هر دو خواهد رسید..]]
[[File:2006 AEGold Proof Obv.png|thumb| |زیربنای بیشتر استدلالها علیه بازار آزاد، نبود [[اعتقاد]] به خود آزادی است.]]
== گفتهها ==
* اگر مدیریت یک بیابان شنزار را به بخش دولتی واگذار کنید، بعد از پنج سال با کمبود شن مواجه میشوید[https://www.mehrnews.com/news/4197888/زیان-های-ناشی-از-تعلل-در-حفاظت-از-آثار-تاریخی-و-مواریث-ملی]
* جامعهای که سوسیالیست است، به معنای تضمین آزادی فردی نمیتواند دموکراتیک باشد.<ref>Friedman, Milton. (1962). Capitalism and Freedom. University of Chicago Press</ref>
* وقتی شروع به پرداخت پول به مردم برای فقیر شدن میکنید، با تعداد زیادی فقیر روبرو میشوید.<ref>https://www.wsj.com/articles/SB116369744597625238</ref>
* اگر اهمیت دارد، آن را اندازهگیری کنید.<ref>https://www.fraserinstitute.org/article/milton-friedmans-ideas-alive-and-well</ref>
== گفتههای دیگران درباره وی ==
* «کار او نشان داد که بازارهای آزاد موتورهای بزرگ توسعه اقتصادی هستند.»
** ''[[جرج دبلیو بوش]]''<ref>https://www.presidency.ucsb.edu/documents/statement-the-death-milton-friedman</ref>
[[رده:یهودیان]]
[[رده:اهالی ایالات متحده آمریکا]]
[[رده:اقتصاددانان آمریکایی]]
[[رده:نویسندگان آمریکایی]]
[[رده:نویسندگان موضوعات غیر داستانی]]
[[رده:نویسندگان سیاسی]]
[[رده:لیبرترینها]]
[[رده:برندگان جایزه نوبل اقتصاد]]
oxcm9nq7c1wmmf4j5qciwo4h5yg0fc6
بحث کاربر:User1944
3
31151
171214
133671
2022-08-01T02:12:23Z
QueerEcofeminist
14798
QueerEcofeminist صفحهٔ [[بحث کاربر:Newvgac12]] را به [[بحث کاربر:User1944]] منتقل کرد: صفحه در ضمن تغییر نام کاربر «[[Special:CentralAuth/Newvgac12|Newvgac12]]» به «[[Special:CentralAuth/User1944|User1944]]» به طور خودکار منتقل شد
wikitext
text/x-wiki
{| cellspacing="0" cellpadding="0" style="margin:0em 0em 1em 0em; width:100%"
| style="width:47%; vertical-align:top; border:1px solid #fad67d; background-color:#faf6ed;" |
<div style="border-bottom:1px solid #fad67d; background-color:#faecc8; padding:0.2em 0.5em 0.2em 0.5em; font-size:110%; font-weight:bold;">[[پرونده:Face-smile.svg|20px|پیوند=|جایگزین=]] '''خوش آمدید'''</div>
<div style="border-bottom:1px solid #fad67d; padding:0.4em 1em 0.3em 1em;">
سلام '''{{BASEPAGENAME}}''' عزیز، به [[ویکیگفتاورد:درباره|ویکیگفتاورد]] [[ویکیگفتاورد:تازهواردان، خوش آمدید|خوشآمدید]]. [[W:ویکیگفتاورد|ویکیگفتاورد]] پروژهای [[ویکیگفتاورد:هماهنگی میان زبانها|چندزبانه]] برای گردآوری مرجعی با [[ویکیگفتاورد:حقوق نشر|محتویات آزاد]]، برای نقل جملات نغز و یا [[گفتاورد|نقلقول]]های جالب توجه از زبان مشاهیر جهان است که با همکاری خوانندگانش نوشته میشود. این وبگاه یک [[w:ویکی|ویکی]] است، یعنی هرکسی، از جمله ''خود شما'' میتواند با کلیک کردن روی پیوند «'''ویرایش'''» که در همهٔ مقالات میآید، آن را ویرایش کند. اگر نظری در مورد محتویات موجود در مقالهای داشتید، یادداشتی در بخش [[W:ویکیپدیا:صفحه بحث|بحث]] مقاله بنویسید. برای این کار اول پیوند '''بحث''' را از بالای صفحهٔ مقالهٔ مورد نظر انتخاب کنید تا به صفحهٔ بحث بروید؛ سپس در صفحهٔ بحث روی '''ویرایش''' یا '''افزودن عنوان''' کلیک کنید. امیدوارم که از اینجا خوشتان بیاید و تصمیم به ماندن بگیرید.
<div style='padding: 3px;direction: ltr; text-align: left; font-size: small;'>
Can't read Persian? Read this message in [[template:welcome|English]] [[پرونده:Flag of the United Kingdom.svg|25px|welcome|پیوند=http://fa.wikipedia.org/wiki/template:Welcome]]
</div>
<div style="border-bottom:1px solid #fad67d; background-color:#faecc8; padding:0.2em 0.5em 0.2em 0.5em; font-size:110%; font-weight:bold;">[[پرونده:Face-angel.svg|20px|پیوند=|جایگزین=]] '''نیاز به کمک'''</div>
<div style="padding:0.4em 1em 0.3em 1em;">
امیدوارم از ''[[ویکیگفتاورد:ویکیگفتاوردنویسان|ویکیگفتاوردنویس]]'' بودن لذت ببرید! لطفاً برای آزمایش از [[ویکیگفتاورد:گودال ماسهبازی]] استفاده کنید و '''(فقط) در صفحات بحث''' نام خود را با چهار مدک (<nowiki>~~~~</nowiki>) امضا کنید. با این کار نام شما و تاریخ به عنوان امضا درج خواهد شد. در صورتی که سؤالی فنی پیرامون ویکینویسی داشتید، به صفحهٔ [[ویکیگفتاورد:پرسشهای رایج]] بروید یا از <nowiki>{{کمک به من}}</nowiki> در صفحهٔ بحثتان استفاده کنید تا کسی برای کمک به شما بیاید. در ضمن بهتر است قبل از پرسیدن سؤال، «[[ویکیگفتاورد:راهنما]]» را مطالعه کنید؛ یا اینکه از من در صفحهٔ بحثم بپرسید. اگر پرسشی پیرامون موضوعی علمی/دانشنامهای داشتید به [[ویکیگفتاورد:قهوهخانه]] بروید.
اگر برای نوشتن مقاله عجله دارید، لطفاً پیش از نوشتن مقالههای پرحجم، نگاهی به [[ویکیگفتاورد:چگونه صفحات را ویرایش کنیم]] بیاندازید تا بیشتر با چموخم کار آشنا شوید و سپس در [[راهنما:ساخت صفحه جدید]] بسازیدش!.از مطالعهٔ پیوندهای معرفیشده غفلت مکنید. [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ۶ سپتامبر ۲۰۱۷، ساعت ۱۳:۱۸ (UTC)
| style="padding:0em 0.5em 0em 0.5em;" |
| style="width:53%; vertical-align:top; border:1px solid #abd5f5; background-color:#f1f5fc;" |
<div style="border-bottom:1px solid #abd5f5; background-color:#d0e5f5; padding:0.2em 0.5em 0.2em 0.5em; font-size:110%; font-weight:bold;">[[پرونده:Face-glasses.svg|20px|پیوند=|جایگزین=]] '''این پیوندها میتواند سودمند باشد:'''</div>
<div style="border-bottom:1px solid #abd5f5; padding:0.4em 1em 0.3em 1em;">
*[[ویکیگفتاورد:راهنما|راهنما]] برای راهنمایی گرفتن
*[[ویکیگفتاورد:کارت راهنما|کارت راهنما]]
*[[راهنما:ساخت صفحه جدید|ساخت صفحهٔ جدید]] راهنمای ساختن صفحات جدید
*[[ویکیگفتاورد:چگونه صفحات را ویرایش کنیم؟|راهنمای ویرایشی]] برای یادگیری روشهای ویرایش
*[[ویکیگفتاورد:شیوهنامه|شیوهنامه]] شیوهنامهٔ ویکیگفتاورد
*[[ویکیگفتاورد:گودال ماسهبازی|گودال ماسهبازی]] برای تمرین ویرایش
*[[ویکیگفتاورد:قهوهخانه|قهوهخانه]] برای گفتگو دربارهٔ مسائل سردبیری<br />
</div>
<div style="border-bottom:1px solid #abd5f5; background-color:#d0e5f5; padding:0.2em 0.5em 0.2em 0.5em; font-size:110%; font-weight:bold;">[[پرونده:Mediawiki.png|20px|پیوند=|جایگزین=]] '''پروژههای خواهر'''</div>
<div style="solid #abd5f5; padding:0.4em 1em 0.3em 1em;">
{|width="100%" cellspacing="0" cellpadding="0" style="border:0px solid #DDDDF7;background:none;"
|-
'''ویکیپدیا''' پروژهای است از بنیاد غیر انتفاعی [[w:Wikimedia Foundation|ویکیمدیا]]. این بنیاد چندین پروژه [[ویکیپدیا:هماهنگی میان زبانها|چند زبانه]] با [[w:ویکیپدیا:حقوق تکثیر|محتویات آزاد]] با عناوین زیر در دست اقدام دارد:
{| align="center" cellpadding="2" width="100%" style="text-align:right"
| [[پرونده:Wiktionary-logo.svg|پیوند=wikt:|15px]]
| [[wikt:fa:صفحهی اصلی|ویکیواژه]]{{سخ}}فرهنگ واژهها و اصطلاحنامه
| [[پرونده:Wikibooks without text-35px.png|پیوند=b:|15px]]
| [[b:fa:صفحه اصلی|ویکیکتاب]]{{سخ}}متون و کتابچه راهنماهای آزاد
| [[پرونده:Wikipedia-logo.svg|پیوند=w:|15px]]
| [[w:fa:صفحهٔ اصلی|ویکیپدیا]]{{سخ}}دانشنامه آزاد
| [[پرونده:Wikisource_fa.png|پیوند=s:|15px]]
| [[s:fa:صفحه اصلی|ویکینبشته]]{{سخ}}متون پایه و مرجع آزاد
|-
| [[پرونده:Wikispecies-logo.jpg|پیوند=Wikispecies:صفحهٔ اصلی|15px]]
| [[Wikispecies:صفحهٔ اصلی|ویکیگونه]]{{سخ}}راهنمای گونههای زیستی
| [[پرونده:Wikinews-logo-textless.png|پیوند=n:|15px]]
| [[n:Main Page|ویکیخبر]]{{سخ}}مرجع خبری با محتوای آزاد
| [[پرونده:Commons-logo.svg|پیوند=commons:|15px]]
| [[commons:صفحهٔ اصلی|ویکیانبار]]{{سخ}}انبار پروندههای چندرسانهای عمومی
| [[پرونده:Wikimedia-logo.svg|پیوند=m:صفحهٔ اصلی|15px]]
| [[m:صفحهٔ اصلی|فراویکی]]{{سخ}}هماهنگکنندهٔ پروژههای ویکیمدیا
|}
|}
</div>
|}
l0cdr5yg930tajbficw4ne6rgqkwyil
پسران (مجموعه تلویزیونی)
0
37482
171212
171079
2022-07-31T16:47:41Z
ChipsBaMast
24841
ویرایش [[Special:Contributions/5.218.149.131|5.218.149.131]] ([[User talk:5.218.149.131|بحث]]) به آخرین تغییری که [[User:ChipsBaMast|ChipsBaMast]] انجام داده بود واگردانده شد
wikitext
text/x-wiki
[[File:20190912 Theboys.jpg|thumb|left|پوستری از سریال]]
'''''[[w:پسران (مجموعه تلویزیونی)|پسران]]''''' (به [[زبان انگلیسی|انگلیسی]]: The Boys) مجموعهٔ تلویزیونی [[آمریکا]]یی در ژانر ابرقهرمانی است.
== گفتاوردها ==
=== فصل یکم ===
* '''بیلی بوچر''': نگران نباش، بابا خونست.
* '''کویین میو''': همه همیشه میپرسن، نقطه ضعف خاص ما چیه؟ اشعه گاما؟ خنجرهای آهنی؟ یک چیز احمقانه خندهدار؟ حقیقت اینه که، نقطه ضعف ما با همه مشترکه. نقطه ضعف ما افرادیه که بهشون اهمیت میدیم.
=== فصل دوم ===
* '''بیلی بوچر''': یک غریبه یک دوستیه که هنوز باهاش آشنا نشدی.
=== فصل سوم ===
* '''بیلی بوچر''': با قدرت تمامعیار، این قطعیت مطلق به وجود میاد که تو تبدیل به یک کسکش واقعی میشی.
[[رده:مجموعههای تلویزیونی]]
ioqufdumvmdajhar1eqn5z5ggw225lh
آندژی ساپکوفسکی
0
37519
171208
2022-07-31T16:41:41Z
ChipsBaMast
24841
+
wikitext
text/x-wiki
[[File:Andrzej Sapkowski - Book World Fair 2010 Prague.jpg|thumb|آندژی ساپکوفسکی در ۲۰۱۰]]
'''[[w:آندژی ساپکوفسکی|آندژی ساپکوفسکی]]''' (به [[زبان لهستانی|لهستانی]]: Andrzej Sapkowski) نویسندهٔ سبک تخیلی اهل [[لهستان]] است.
== گفتاوردها ==
=== ''[[w:آخرین آرزو|آخرین آرزو]]'' ===
* ویچر در طول زندگانیاش، دزدهایی دیده بودهاست که مانند اعضای شواری شهر بودهاند، اعضای شواری شهر دیده که مانند گدایان بودهاند، فاحشههایی که مانند شاهدختها بودهاند، شاهدختهایی که مانند گاوهای در حال زایمان بودهاند و پادشاهانی که مانند دزدها بودهاند.
* «مردم»، «مردم دوست دارند هیولا و شرارت ایجاد کنند. این گونه خودشان کمتر شرور به نظر میآیند. هنگامی که آنها مست لایعقل میشوند، خیانت میکنند، میدزدند، همسرانشان را کتک میزنند، پیرزنی را گرسنگی میدهند، و یا زمانی که یک روباه به دام افتاده را میکشند و آخرین اسبهای تکشاخ را با تیر کمان از بین میبرند، آنها دوست دارند فکر کنند مایهء هلاکت که در سپیدهدم وارد کلبهها میشود، از آنها هیولاتر است. این گونه آنها احساس بهتری میکنند و میتوانند راحتتر زندگگی کنند.»
=== ''[[w:شمشیر سرنوشت|شمشیر سرنوشت]]'' ===
* شمشیر سرنوشت دو سر دارد. تو یکی از آنها هستی.
== پیوند به بیرون ==
{{ویکیپدیا}}
{{ویکیانبار|Andrzej Sapkowski}}
[[رده:رماننویسان لهستانی]]
[[رده:نویسندگان خیالپردازی]]
[[رده:زادگان ۱۹۴۸ (میلادی)]]
[[رده:افراد زنده]]
[[رده:نویسندگان داستان کوتاه لهستانی]]
[[رده:بیخدایان]]
r0u4wnt485xn858mgroljlilx3f5jff
رده:نویسندگان داستان کوتاه لهستانی
14
37520
171209
2022-07-31T16:44:31Z
ChipsBaMast
24841
+
wikitext
text/x-wiki
[[رده:نویسندگان داستان کوتاه بر پایه کشور]]
70fppv5kbd63dd212guquxnhtq7erj1
171210
171209
2022-07-31T16:45:35Z
ChipsBaMast
24841
wikitext
text/x-wiki
[[رده:نویسندگان داستان کوتاه بر پایه کشور|لهستانی]]
aapo2vf5luy2smb7sg9a5rmsco3rglb
بحث کاربر:Newvgac12
3
37521
171215
2022-08-01T02:12:23Z
QueerEcofeminist
14798
QueerEcofeminist صفحهٔ [[بحث کاربر:Newvgac12]] را به [[بحث کاربر:User1944]] منتقل کرد: صفحه در ضمن تغییر نام کاربر «[[Special:CentralAuth/Newvgac12|Newvgac12]]» به «[[Special:CentralAuth/User1944|User1944]]» به طور خودکار منتقل شد
wikitext
text/x-wiki
#تغییر_مسیر [[بحث کاربر:User1944]]
b1xx7mau1mlr7esq0icj3kb7ly605fb